#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_43


.وقتی لیزا جواب نداد دوباره خندید
" .رز این کارو می کرد، مگه نه؟ رز بهت خون می داد "
ترس تازه اي در بدن لیزا و من جریان پیدا کرد.هیچ کس در مدرسه نباید راجع به آن چیزي می
.دانست.کایروا و نگهبانان نقش بازي می کردند، چیزهایی را که می دانستند براي خودشان نگه می داشتند
" .ادامه داد: " خب، همینه دیگه، به این می گن دوستی و رفاقت
" .لیزا بی اختیار گفت: " نمی تونی به کسی بگی
.من هم اگر بودم همین را می گفتم
به یاد آوردم خون دهنده به ها گاز خون آشام اعتیاد داشتند، یا شاید هم احتیاج ما. این وضع به را عنوان
بخشی از زندگیمان پذیرفته بودیم، اما همچنان خون دهنده را ها مانند ِ عضو ِ پایینی از اجتماع نادیده می
.گرفتیم
براي دیگران، مخصوصا دمپایرها، خون دادن به موروي ها کار کثیفی بود در. حقیقت یکی از چیزهاي عجیب
و غریب و نامعمول راجع به دمپایرها این بود که آن ها در طول سکس اجازه ي خوردن خونشان به را
.موروي ها می دادند

البته من و لیزا هیچ وقت سکس نداشتیم، اما می شد فهمید که دیگران راجع به خون دادن هاي من به لیزا
.چه فکري خواهند کرد
" .لیزا تکرار کرد: " به کسی نگو
.کریستین دستانش را در جیب پالتویش فرو برد و روي یکی از صندلی ها آن جا نشست
به کی می خوام بگم، ببین، اصلا برو بشین لب تاغچه ي پنجره، می تونی امروز و هر وقت می خواي اینجا "
" .بمونی.البته اگه هنوز از من نمی ترسی
.لیزا مکثی کرد، دو دل بود
کریستین به نظر تیره بد و اخلاق می رسید، لب هایش مانند لبخند سرکشی از همباز شده بود اما. به نظر
خیلی ترسناك نمی رسید به. نظر استریگوي هم نمی رسید.لیزا محتاطانه روي لبه ي تاغچه نشست به. طور
.خودکار دستانش به را خاطر سرما به هم مالید
کریستین نگاهی او به انداخت و لحظه اي بعد ناگهان هوا به طور قابل ملاحظه اي گرم شد.لیزا نگاهش به
.چشمان کریستین افتاد و تعجب کرد چگونه تا الان چشمان آبی ِ یخی اش را ندیده بود

" تو تخصصت تو آتشه؟ "
.کریستین با سر تأیید کرد و صندلی شکسته اي را بلند کرد
" .حالا یه محیط لوکس داریم "
.از دید ِ لیزا بیرون کشیده شدم

romangram.com | @romangram_com