#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_42

.خنده اي از روي تأیید و رضایت کرد
" .این اتاق الان یه ساله تبدیل به جشن ترحم انگیز من شده "
" .لیزا گفت: " متأسفم. قبل از اینکه از آکادمی برم حق بیشتري داشتم
حقوق ساکنین غیرقانونی به را رخ می کشی، ها؟ باید مطمئن می شدم که تا حد ِ ممکن کنار کلیسا می "
" .مونم، این طوري مردم می فهمیدن استریگوي نشدم یا ... هنوز نشدم
.دوباره لحن زننده اش از بین رفته بود

.لیزا شروع به صحبت کرد
همیشه تو رو تو کلیسا می دیدم.این تنها دلیلی بود که می رفتی کلیسا؟ که خوب به نظر بیاي و فکر کنن "
" هنوز استریگوي نشدي؟
استریگوي ها نمی توانستند به مکان هاي مقدس وارد شوند، بیشتر به خاطر گناه هایی که مرتکب می شدند
. یا و شده بودند
" کریستین گفت: " معلومه، وگرنه چه دلیلی داشتم بیام کلیسا؟ براي پاکسازي روح؟
" .لیزا گفت: " چه می دونم
.کریستین به طور کامل عقیده ي دیگري داشت
" .پس تنهات می ذارم "
" .کریستین دوباره گفت: " صبر کن
.به نظر نمی رسید بخواهد لیزا آنجا را ترك کند

" .یه معامله باهات می کنم.اگه یه چیزي رو بهم بگی می تونی بازم بیاي اینجا "
" لیزا به سمتش زل زد. " چی ؟
.کریستین به جلو خم شد
همه ي شایعه هاي امروز راجع رو تو به شنیدم و. باور کن، زیاد هم شنیدم، حتی اگه هیچ کی اونارو بهم "
نمی گفت، یه چیزي هست که زیاد جور در نمیاد.دانش آموزان همه چی رو موشکافانه بررسی می کردند،
اینکه چرا رفتین، اون بیرون چی کار می کردین، چرا برگشتین، تخصصت، به رز میا چی گفته بود و غیره و
غیره و. توي همه ي اینها حتی یه یه نفر راجع به داستان ِ احمقانه اي که رز در مورد خون دادن ِ انسان ها
" .گفته بود، سؤال نکرد
.لیزا نگاهش را برگرداند، می توانستم سرخ شدن گونه هایش را حس کنم
" .احمقانه نیست.قصه هم نیست "
.کریستین به آرامی خندید
من با انسان ها زندگی کردم، من وخالم بعد از اینکه پدر و مادم ... مردند، رفتیم یه جاي دور، پیدا کردن "
" .خون آسون نیست

romangram.com | @romangram_com