#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_41


.کمی از ناراحتی ِ قبلی ِ لیزا بازگشت
خنده دار بود.الان به نظرت من شبیه همون ستاره ي موفق ِ بزرگ ِ قبلم؟ بذار ببینم می تونی گند بزنی به "
لیزا دراگومیر تا ثابت کنی چقدر خونسرد و باحالی؟ بعضی از دخترهایی که من اصلا نمی شناسمشون، امروز
" .سرم داد کشیدن، و حالا هم لابد اومدم اینجا تو با درد و دل کنم؟ خیلی جالبه
" .اوهوریال پس واسه این اینجایی یه. پارتی تأسف بار داشتی "
" .شوخی نبود.دارم جدي حرف می زنم "
.می توانستم بگویم لیزا داشت عصبانی می شد.عصبانیتی که ناراحتی قبلش از را بین می برد
.کریستین شانه اي بالا انداخت و ناگهان به دیواري شیب داري تکیه داد
خب پس منم جدي .ام ولی من پارتی هاي این مدلی رو دوست دارم.کاش اون کلاه رو ها آئرده بودم.ببینم "
" جز کلاه دیگه چیزي نمی خواي ؟! بگذریم، چقدر طول می کشه تا دوباره مشهور دوست داشتنی بشی؟
" .لیزا با عصبانیت گفت: " بذار برم
.این دفعه به را او کناري هل داد

.وقتی به درب خروجی رسید، کریستین گفت: " صبر کن، " دیگر طعنه و کنایه اي در صدایش نبود
" چه ... چه شکلیه؟ "
" لیزا غرولند کرد: " چی چه شکلیه؟
" .اون بیرون بودن.خارج از آکادمی "
لیزا قبل از جواب دادن لحظه اي درنگ کرد.حالت دفاعیش به را خاطر صداقتی که در حرف کریستین بود
.از دست داد
عالیه، هیچ کس نمی دونه کی هستی.من که یه طور ِ دیگه اي بودم نه. موروي، نه سلطنتی نه. هیچ چیزه "
" .دیگه اي
.سرش را پایین انداخت و زمین را نگاه کرد
" .هر کسی که اینجاست فکر می کنه منو می شناسه "
" .کریستین محکم گفت: " آره، یه جورایی سخته در برابر گذشته تو ي فکر کرد

ناگهان لیزا احسا کرد، ) من هم همینطور ،( که در جاي ِ کریستین بودن، چقدر سخت است.بیشتر وقت ها،
مردم طوري او با رفتار می کردند که انگار اصلا وجود ندارد.انگار او یک روح بود.آن یا ، او با ها در مورد او
حرف نمی زدند.فقط را او نادیده می گرفتند.بدنامی ِ والدینش خیلی قوي بود.سایه اش را روي تمام خانواده
.اُزرا انداخته بود
.هنوز هم کریستین را او عصبانی می کرد و لیزا نمی خواست براي او احساس شرمندگی کند
" صبر کن، الان این همون جشن تأسف بارت نیست؟ "

romangram.com | @romangram_com