#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_4
سایه ها کاملا را او پوشانده بودند به طوري که حتی از جایی که من بودم هم نمی توانستم هیچ کدام از
.ویژگی هایش را ببینم، به جز قدش. قد بلند بود، واقعا قد بلند بود
براي لحظه اي آنجا ایستاد ،به طوري که به سختی دیده می شد، سپس عقب رفت و در میان سایه هایی که
.درختان ِ دورتر ِ حیاط ایجاد کرده بودند ناپدید شد
کاملا مطمئن بودم که شخص دیگري را دیدم که نزدیکش رفت و درست قبل از آن که سیاهی هر دو آن
. را ها در کام خود بکشد او به ملحق شد
هر کسی بود اسکار از آن ها خوشش نمی آمد.حتی اگر من هم به حساب نمی آمدم، از او آدم ها فاصله می
.گرفت ، این حالت فقط زمانی به هم می خورد که کسی در خطر بی درنگی قرار می گرفت
کسی که بیرون بود کار تهدید کننده اي با اسکار انجام نداده بود، اما گربه چیزي را حس کرده بود، چیزي
.که به را او تب و تاب انداخته بود
.چیزي که همیشه در من احساس می کرد
.ترسی یخی در وجودم دوران کرد و تقریبا ) نه کاملا ( لذت و شور دوست داشتنی گاز لیزا از را بین برد
به عقب پریدم از و پنجره دور شدم ، یک جفت شلوار جینی که روي زمین پیدا کرده بودم پا به کردم. به
محض اینکه آن را ها پوشیدم پالتوي خودم و لیزا به را همراه کیف پول هایمان برداشتم و در را پشت سرم
.بستم
. پایین پله را او ها در آشپزخانه ي شلوغ پیدا کردم که در میان یخچال به هم ریخته جستجو می کرد
جرمی، یکی از هم خانه اي هایمان، روي میز نشسته بود، دستش به را پیشانی اش تکیه داده و غمگینانه به
.کتاي ریاضی پیشرفته اش خیره شده بود.لیزا با تعجب به من نگاه می کرد
" .تو نباید بلند می شدي "
" باید بریم، الان "
" چشمانش گشاد شدند و یک لحظه بعد منظورم را فهمید. " تو ... واقعا؟ مطمئنی ؟
.با سر تایید کردم.نمی توانستم توضیح بدهم چطور مطمئن بودم.فقط بودم
" جرمی کنجکاوانه را ما نگاه می کرد. " چی شده ؟
" .نظري به ذهنم رسید." لیز، سوییچ ماشینشو ازش بگیر
" ... او نگاهی به عقب و بین ما انداخت. " چی کار
لیزا بی درنگ به طرفش رفت.ترسش از طریق پیمان روحیمان به درونم هجوم می آورد، اما چیز دیگري هم
بود : ایمان کاملش به اینکه من مراقب همه چیز هستم، به اینکه امن می مانیم، مثل همیشه، امیدوار وار بودم
.سزاوار چنین اعتمادي باشم
بیخند پهنی زد و مستقیم در چشم هاي جرمی خیره شد.براي یک لحظه جرمی فقط زل زده بود، هنوز گیج
.بود، سپس دیدم که تحت سلطه در آمد.چشمانش برقی زد با و نگاه ستودنی او به خیره شد
romangram.com | @romangram_com