#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_3
" عقب رفت با و انگشت لبانش را پاك کرد. " تو خوبی ؟
" .من ... آره " بر روي تخت ولو شدم، گیج از کم خونی. " فقط باید آروم بشم. خوبم "
.چشمان سبز یشمی روشنش با نگرانی من را نگاه می کردند.بلند شد." دارم می رم چیزي پیدا کنم بخوري
"
اعتراضاتم ناشیانه بر روي لبانم می آمدند اما قبل از آنکه جمله اي بگویم اتاق را ترك کرده بود.زق زق
جایی که گاز گرفته بود به محض اینکه لبانش از گردنم جدا شد کاهش پیدا کرده بود اما همچنان بخشی از
.آن در رگ هایم باقی مانده بود، احساس کردم لبخند احمقانه اي بر لبانم نشست
.سرم را گرداندم و اسکار را که همچنان بر لبه ي پنجره نشسته بود برانداز کردم
" . او به گفتم: " نمی دونی چه چیزي از رو دست دادي
توجهش به چیزي بیرون از اتاق بود از. روي عصبانیت چمباتمه زد و موي مشکی براق بدنش را پف
.داد.دمش شروع به حرکت کرد
لبخند کوتاهم محو شد به و اجبار بلند شدم.دنیا دور سرم چرخید، سرم گیج رفت و ایستادم تا گردش زمین
.آرام شود
.وقتی کنترل اوضاع به را دست گرفتم، سرگیجه دوباره به سراغم آمد اما این بار گذرا بود و کم
به اندازه اي روي پا بودم که تا پنجره سکندري بخورم و براي اسکار اخم هایم را در هم بکشم.محتاطانه
.نگاهم کرد، سپس به سمت چیزي که توجه اش را جلب کرده بود برگشت به و سرعت دور شد
نسیم گرمی ) گرمایی بی موقع در هنگام بارش هاي پورتلند ( همانطور که به سمت لبه ي پنجره خم شده
.بودم با موهایم بازي می کرد
خیابان تاریک و نسبتا ساکت بود.ساعت سه ي صبح بود،تنها زمانی که محوطه ي دانشکده آرام یا حداقل تا
.اندازه اي آرام بود
خانه اي که 8ماه قبل اجاره کرده بودیم اتاقی بود کنار خیابن قدیمی با خانه هاي ناجور.آن طرف خیابان
چراغی سوسو می زد می زد که به زودي هم می سوخت، اما به اندازه اي راه را براي من روشن می کرد تا
شکل ماشین و ها ساختمان هاي اطراف را تشخیص بدهم.اینطرف در حیاط خودمان می توانستم سایه ي
.درختان و شاخ و برگ هایشان را ببینم
.و مردي که من را تماشا می کرد
.با تعجب جا خوردم، شخصی نزدیک درختی در حیاط ایستاده بود، تقریبا 9متري اینجا
جایی که به راحتی می توانست آن سوي پنجره را نگاه کند به. اندازه اي نزدیک بود که احتمالا می توانستم
چیزي به را سمتش پرتاب کنم را او و بزنم.مطمئنا این قدر نزدیک بوده که می توانسته کاره را که من و لیزا
.انجام داده بودیم ببیند
romangram.com | @romangram_com