#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_37

" .حرفش را قطع کردم. " لیز ... تو آندره نیستی
.باورم نمی شد که او هنوز خودش با را برادرش مقایسه می کرد
" .اون همیشه تو همه ي اون مهمونی و ها برنامه و ها گرو ها بود "
" .آره، خب "
" .نتوانستم خودم را کنترل کنم. " ولی اون الان مرده
" .صورتش صفت و بی حالت شد. " می دونی، بعضی وقت ها خیلی خوب به نظر نمیاي
خودت نمی ذاري خوب بمونم، اونجا یه مشت آدم احمق هستم که حاضر می شن گلوي همدیگرو پاره "
.کنن به تا پرنس دراگومیر برسن

مجبورم می کنی حقیقتو بگم، و حقیقت اینه که آندره مرده تو. الان وارث اونی، و هر طور بخواي می تونی با
.این لقبت رفتار کنی اما. فعلا، باید از بقیه ي سلطنتی ها دور بمونی ما. فقط یه چند تا دروغ کوچیک می گیم
" .کم کم می ریم جلو.دوباره وارد اون پارتی می شی، لیزا، به و خودت مسلط می مونی
" وقتی صحبتم تمام شد گفت: " دیوونه بازي در نیارم یعنی؟
" ... حالا من بودم که جاي دیگري را نگاه می کردم. " منظورم این نبود
" .لحظه اي بعد گفت: " قبوله
.آهی کشید و بازویم را لمس کرد
باشه، از اون گروه و مهمونی و این چیزا دور می مونیم.کم کم می ریم جلو، همونطور که تو می خواي با. "
" .ناتالی وقتمو می گذرونم
.اگر می خواستم رو راست باشم، هیچ کدام از این را ها نمی خواستم
می خواستم به پارتی ِموروي ها بروم و مانند وحشی ها مست کنم، مانند قبلا.من و لیزا از این چیزها دور
.بودیم تا زمانی که والدین و برادر لیزا مردند

آندره یکی از وارثین لقب خانوادگی دراگومیر بود، و مشخصا برازنده ي لقبش رفتار می کرد.خوش قیافه و
خوش تیپ و اجتماعی، هر کسی را که می شناختم جادو کرده بود و تقریبا رهبر تمامی ِ گروه و ها دارو دسته
هاي آکادمی بود.بعد از مرگش، لیزا تصور می کرد این وظیفه ي خانوادگی خودش است که جاي را او
.بگیرد
.من هم همراهیش می کردم
براي من خیلی راحت بود، چون هیچ کاري با سیاست ِ کارهاي لیزا نداشتم.من یه دمپایر زیبا بودم که
برایش فرقی نمی کرد توي دردسر بیافتد یا کارهاي عجیب و غریب از خودش به نمایش بگذارد.راحت و
.رها بودم و دیگران دوست داشتند با من خوش بگذارنند
.لیزا با مسائل دیگر هم کنار آمده بود
دراگومیرها یکی از دوازده خاندان فرمانروایی بودند او. جایگاه قدرتمندي در جامعه ي موروي ها داشت و

romangram.com | @romangram_com