#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_158
" .لیزا گفت : " براي خودم که نمی خرمشون ، براي توئه
" .خیلی ممنون "
" .خودت می دونی چرا دارم تاپ می خرم. تو موهاي بلندت رو هم می پوشونی "
این حقیقت داشت. من به نصیحت دیمیتري گوش دادم و موهایم را بصورت گره اي در پشت سرم جمع
کرده و پوشاندم. وقتی دیمیتري مرا دید لبخندي روي لب هایش آمد. اینطوري اگر نشان مولینجا روي
.گردنم داشتم کاملا به چشم می آمد
لیزا نگاهی به اطراف انداخت تا مطمئن شود کسی صداي را ما نمی شنود. احساس پیمان به سمت چیزي
.بیشتر از نگرانی تغییر جهت داد
" .تو در مورد خانم کارپ می دونستی "
" . آره ، تقریبا یک ماه بعد از رفتنش فهمیدم "
لیزا یک جفت شلوار جین گلدوزي شده روي دستش انداخت و بدون اینکه به من نگاه کند گفت : " چرا به
" من نگفتی؟
" .نیازي نبود بهت بگم "
" فکر کردي نمی تونم از پسش بر بیام ؟ "
صورتم کاملا عادي بود . همانطور که خیره نگاهش می کردم یاد آن زمان ، یعنی دو سال پیش ، افتادم.
زمانی که جشن سلطنتی در مدرسه برگزار می شد و من در دوم تعلیقم را آن طور که ادعا کرده بودند به
خاطر داغون کردن اتاق وید ، می گذراندم. اجازه داشتم در آن مهمانی شرکت کنم اما براي اطمینان اینکه
.خرابکاري نکنم تحت مراقبت شدید نگهبانان قرار داشتم
.در حالی که دو نگهبان در طی مسیر تا ، محل جشن اسکورتم می کردند ، آرام با یکدیگر حرف می زدند
اون دکتري که کمکش می کرده رو کشته و تقریبا توي راه ِ فرارش نصف ِ مریضها و پرستاره رو زخمی "
" . کرده
" نمی دونن کجا رفته؟ "
" . ، نه تعقیبش کردن ... اما خب خودت می دونی چه جوریه "
" .اصلا توقع نداشتم این کار رو بکنه . هیچ وقت به نظر نمی اومد که این تیپی باشه "
" .آره خب ، سونیا دیوونه بود. یادته آخرا چقدر خشن شده بود ؟ توانایی انجام هر کاري رو داشت "
با بی حوصلگی در طی مسیر راه می رفتم که سرم را یکدفعه بالا آوردم .پرسیدم : " سونیا ؟ منظورتون
" خانوم کارپه ؟ اون کسی رو کشته ؟
نگهبانان نگاهی به انداختند . بالاخره ، یکی از آن با ها صداي گرفته اي گفت : " اون تبدیل یه به استریگوي
" .شده رز
romangram.com | @romangram_com