#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_157

از روي عمد و آگاهانه به دنبال شکار کسی بودن ... کسی که زمانی عاشقش بودم ، خب من نمی دانستم که
اگر جاي او بودم می توانستم این کار را انجام دهم ؟ نه یا حتی اگر این کار از نظر حرفه اي درست ترین
.کار باشد
ویکتور با ملایمت گفت : " شاید وقتشه که در مورد چیز دیگه اي صحبت کنیم. امروز روزي نیست که در
" .مورد موضوعات افسرده صحبن کنبم
من فکر می کنم همه ما براي رفتن به مرکز خرید احساس شادي و سبک بالی می کردیم. طبق وظیفه ي
نگهبانی ، ام کنار لیزا چسبیده بودم . ما بی هدف از مغازه اي به مغازه ي دیگر با و نگاه کردن به همه
مدهاي جدیدي که آن بیرون بود حرکت می کردیم. بودن ِ دوباره در مکان هاي عمومی خیلی خوب بود و ،
انجام دادن کارها با لیزا بدون هیچ تاریکی و سیاست به نا هنجار در آکادمی فرح بخش بود. درست مثل
زمان هاي گذشته با سماجت زیادي سعی می کردم آنها را فراموش کنم. دلم براي بهترین دوستم تنگ شده
بود با. وجود گذشت تنها نیمی از ماه نوامبر مرکز خرید در حال حاضر تحت تاثیر تعطیلات آذین بندي شده
بودند. تصمم گرفتم بهترین کار را انجام دهم. مسلما من کمی احساس رنجش کردم وقتی که فهمیدم
نگهبانان مسن تر باید مدام از طریق دستگاه هاي ارتباطی در تماس باشند و. وقتی من براي نداشتن یکی از
آن ها اعتراض کردم دیمیتري گفت که یادگیري من با نداشتن آن دستگاه ها بهتر خواهد بود. اگه من به
روش قدیمی از لیزا محافظت می کردم می توانستم هر چیزي را بدست بیاورم.وقتی دیمیتري و بن در
.قسمت خروجی بودند ویکتور و اسپریدون ما با ماندند

سعی می کردند مانند خزنده هاي چندش آوري که مسئولیت مراقبت از دختران نوجوان بر را عهده دارند
.به نظر نرسند
این بهت میاد ! " لیزا این را در حالی گفت که تاپ بندي اي که با تور تزئین شده بود به را من می داد "
گفت : " برات می خرمش. " من با نگاهی خیره و آرزومند خود را در آن لباس تصور کردم با. چشم هایم به
.طور منظم به دیمیتري نگاه می کردم ، سرانجام سرم را تکان دادم و تاپ به را دست لیزا دادم
" .زمستون توي راهه و من توي این لباس سردم می شه "
قبلا هیچ وقت درنگ نمی کردي ؟ " لیزا با بی اعتنایی سري تکان داد و دست از اصرار کشید و او. کامبل "
بدون لحظه اي درنگ شروع به نگاه کردن و امتحان کردن لباس ها نمودند. پول تو جیبی ِ زیادي که می
گرفتند به آن ها اطمینان خاطر زیادي می داد به ، طوري که حتی به قیمت بالاي لباس ها اعتنایی نکنند.
لیزا پیشنهاد داد هر چیزي که می خواهم برایم بخرد. ما در تمام مدت دوران زندگیمان با هم سخاوتمندانه
.رفتار می کردیم. انتخاب من که هیچگاه در قبول پیشنهاد او تردید نمی کردم لیزا را شگفت زده کرده بود
تو رز سه تا لباس گرم یه و سوئی شرت کلاهدار داري. " لیزا با عصبانیت در محل انباشته شده از جین "
نوعی مارك براي شلوارهاي جین ( به من یادآوري کرد : " دیگه بسه اونا رو پوشیدي ، ( BCBGهاي
" .حوصله ي منم سر بردن
" . هی ، ندیده بودم از این تاپ هاي س.ك.س ي. بخري "

romangram.com | @romangram_com