#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_154
.، احمقی که در اولین روز بازگشتم من را تحقیر کرده بود
دیمیتري برایم توضیح داد : " کامیل و ناتالی هنوز نگهبان شخصی ندارند. هر دو نفرشون تحت مجافظت
نگهبانان خانواده هایشان هستند. چون آن ها دانش آموزان آکادمی هستند که کالج رو ترك می کنند، یک
نگهبان از مدرسه همراهیشون می کنه. استن. من هم می رم چون نگهبان اختصاصی لیزا هستم. اکثر دخترها
" .در سن او نگهبان ندارن ، ولی شرایط اونو متفاوت کرده
من همراه با دیمیتري و اسپریدن عقب ون نشسته بودیم ، پس آنها می توانستند مرا از دانایی نگهبانان به
خاطر " تمرین هاي آموزشی " معاف کنند. بن و استن ردیف آخر می نشستند ، در حالی که بقیه وسط
نشسته بودند. لیزا و ویکتور زیاد با هم حرف می زدند و خبر می گرفتند. کامیل، چون با ایده ي احترام به
سلطنتی هاي بزرگتر ، بزرگ شده بود ، فقط لبخند می زد و سرش را تکان می داد از. طرف دیگر ناتالی که
به نظر می رسید از جمع بیرون رانده شده ، سعی می کرد توجه پدرش از را لیزا به خودش جلب کند. موفق
.نشد. ویکتور ظاهرا یاد گرفته بود چطور طرف مقابل را ساکت کند
به سمت دیمیتري برگشتم : " اون باید دو تا نگهبان داشته باشه. پرنس و ها پرنسس ها همیشه اینطور
" .بودن
اسپریدن همسن دیمیتري بود با ، موهاي لخت بور و رفتار غیر مجلسی تر. بر خلاف اسم یونانی اش ، لهجه
. اي جنوبی داشت
او گفت : " نگران نباش. وقتش که برسه خیلی نگهبان پیدا می کنه. دیمیتري حالا یکی از اون هاست. احتمال
" .داره تو هم یکی از اون ها باشی. وبه همین خاطر تو امروز اینجا هستی
" .حدس زدم : " پس قضیه ي تمرین آموزشی این بود
" .آره تو ، قراره دستیار دیمیتري باشی "
لحظه اي سکوت خنده داري برقرار شد و ، کسی متوجه آن نشد ، جز من و دیمیتري . نگاهمان با هم تلاقی
.کرد
دستیار نگهبانی. " دیمیتري بدون هیچ نیازي واضح ساخت . گویی فکرش بیش اندازه درگیر همراه و ها "
.دستیارهاي دیگر بوده
" .اسپریدن موافقت کرده : " آره
وقتی متوجه تنشی که در اطرافش بود شد ، شروع کرد به توضیح دادن این که زوج هاي نگهبان چگونه کار
می کردند. چیز استانداردي بود ، دقیقا از مطالب کتابهایم ، ولی حالا که در دنیاي واقعی انجامش می دادم ،
معنی متفاوتی داشت. نگهبانان ِ مختص ِ موروي بر ها اساس مهم بودنشان رده بندي می شدند. رده ي دوم
گروه هاي معمولی بودند که من با لیزا زیاد در آن کار می کردم. یک نگهبان نزدیک هدف می ماند و ،
دیگري عقب می ایستاد و مواظب اطراف می بود. به طرزي خسته کننده، به دو نفري که در این نقش ها
.عمل می کردند ، نگهبان دور و نزدیک می گفتند
romangram.com | @romangram_com