#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_151
" . آره خب ما ، همیشه مجبور می شیم کارهایی رو که دوست نداریم انجام بدیم . زندگی همینه "
" گستاخیم دوباره شروع شد. " تو چی هستی ؟ مشاور مخصوص مدرسه ؟
" .لبخند کم رنگی روي صورتش درخشید . " اگه این قدر روانی نبودي بودن باهات خیلی جالب می شد
" .بامزه بود . منم همین احساس رو درباره تو دارم "
. چیز دیگري نگفت اما لبخندش بیشتر شد
فصل هفدهم
چند روز بعد لیزا من را دور از بقیه پیدا کرد و حیرت انگیزترین خبرها به را من رساند. " عمو ویکتور آخر
این هفته ناتالی رو براي خرید توي میسولا از کالج می بره بیرون . خرید براي مراسم رقص . اونا گفتن می
" .تونم همراهشون برم
.چیزي نگفتم به او. خاطر سکوتم متعجب بود
" باحال نیست ؟ "
.فکر می کنم براي تو باشه تو ، آینده ي من هیچ تفریح و رقصی نیست. " او هیجان زده لبخندي زد "
به او ناتالی گفته می تونه دو نفر دیگه رو هم به جز من با خودش بیاره. من متقاعدش کردم و تو کامیل رو "
" .بیاره
دست هایم را انداختم . " خوبه ، مرسی ، اما من حتی اجازه ندارم بعد از مدرسه کتابخونه برم. هیچکس بهم
" .اجازه نمی به ده میسولا برم
عمو ویکتور فکر می کنه می تونه کاري کنه که مدیر کایروا اجازه ت رو بده . دیمیتري هم داره سعی می "
" .کنه
" دیمیتري ؟ "
پوزخند زد. " آره ، اگه کالج رو ترك کنم اون مجبوره با من بیاد . " و علاقه ي من به دیمیتري به را جاي
علاقه به خرید گرفت . " اونا بالاخره حساب من رو بررسی کردن ... و من کمک هزینم رو پس گرفتم ،
یعنی ما می تونیم همراه با لباس ها چیزهاي دیگه اي هم بخریم . می دونی اگه اونا اجازه بدن به خرید بري
" .مجبورن اجازه بدن به رقص هم بیاي
یعنی الان مجلس رقص داریم؟ " قبلا مراسم و مجلس رقصی نداشتیم . یعنی خب مدرسه و رویدادهاي "
.اجتماعی ؟ امکان نداشت
با خوشحالی آهی کشید. " البته که ، نه اما تو می دونی همه جور پارتی مخفیانه هست. از ما رقص شروع می
" .کنیم و دزدکی می ریم. میا خیلی حسودي می کنه و نمی تونه تحملش کنه
او حرف هایش را درباره همه ي مغازه هایی که می رفتیم ، همه ي چیزهایی که می خریدیم ادامه داد. اقرار
می کنم به نوعی از فکر خریدن لباس هاي تازه هیجان زده بودم اما شک داشتم که این آزادي افسانه اي را
.به دست بیاورم
romangram.com | @romangram_com