#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_148
ولی من همه چیز را خراب کرده بودم .اجازه داده بودم خشم و حسادتم بهترین کار ممکن را انجام بدهد و
اون از ر ها هم جدا کنه. اگه گذاشته بودم اون شب توي باغ بره پیشش شاید لیزا آشفته نمی شد و حودش
.را زخمی نمی کرد . شاید الان با هم بودند ، دور از همه ي سیاست هاي مدرسه
احتمالا سرنوشت هم داشت به چنین چیزي فکر می کرد چون درست پنج دقیقه بعد از اینکه لیزا رو ترك
کردم از کنار کریستین که توي محوطه قدم می زد گذشتم. نگاهمان قبل از این که از کنار هم بگذریم یک
.لحظه به هم افتاد . تقریبا به راه رفتن ادامه دادم ، تقریبا. نفس عمیقی کشیدم و ایستادم
صدایش کردم : " صبر کن ... کریستین. " لعنتی ، براي تمریت خیلی دیر کرده بودم . دیمیتري من را می
.کشت
کریستین چرخید با تا من روبرو بشود، دست هایش توي جیب کت مشکی بلندش بود. ژستش بی حوصله و
.بی اهمیت بود
" بله ؟ "
" . ممنون براي کتاب . ها " چیزي نگفت . " اون هایی که به میسون داده بودي "
" . ، آه فکر کردم منظورت کتاب هاي دیگه است "
" زرنگ. " نمی خواي بپرسی براي چی بودند ؟
" .به خودت مربوطه . شاید از زیادي بیکار بودن خسته شدي "
" .به خاطر اون کتاب هاست که باید زیادي خسته باشم "
" .به شوخیم نخدید. " چی می خواي ؟ رز من باید جایی باشم
" .می دانستم دروغ می گوید. اما شوخی هایم دیگر بامزه نمی رسید . " ازت می خوام ... دوباره با لیزا باشی
" از نزدیک من را بررسی کرد با و سوءظن گفت : " داري جدي می گی ؟ بعد از چیزي که به من گفتی ؟
" ... آره ، خب ... میسون بهت نگفت ؟ "
" . لب هاي کریستین به یک پوزخند باز شد . " خب اون یه چیزایی گفت
" خب ؟ "
.خب من نمی خوام این از رو میسون بشنوم. " پوزخندش وقتی بهش نگاه کردم ناپدید شد "
" .تو اون رو فرستادي به تا جات معذرت خواهی کنه. پاش وایسا و خودت این کار رو بکن "
" . یه تو احمقی "
" . آره تو و ، هم یه دروغگویی . می خوام ببینم که غرورت رو می شکنی "
" .با خشم گفتم : " من دو هفته اس که دارم غرورم رو می شکنم
.شونه اش را بالا انداخت و برگشت که برود
. صداش کردم : " صبر کن . " دستم رو روي شانه اش گذاشتم. ایستاد به و طرف من برگشت
romangram.com | @romangram_com