#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_142

قبل به من نشان می دهند و این موضوع هنگامی که که چیز جدیدي حواس همه را پرت کرد ، کاملا به
.حقیقت پیوست
.لیزا و آرون
ظاهرا میا درباره ي مهمانی شنیده بود و زمانی که فهمید آرون بدون او آنجا بوده از عصبانیت منفجر شد.
سر آرون غر زد و گفت اگر می خواهد او با باشد نمی تواند به لیزا بچسبد و اطراف او باشد. بنابراین آرون
تصمیم گرفت دیگر نمی خواهد با میا باشد و همان روز صبح به او با هم زد و ... خب ... دنبال کار خودش
.رفت
حالا او لیزا تماما با هم بودند . آنها با دستانی که در هم حلقه شده بود ، در سرسرا براي ناهار می ایستادند ،
می خندیدند و حرف می زدند . لیزا طوري به آرون خیره شده می شد گویی آرون جذاب ترین چیز روي
.زمین است ، در حالی که احساساتش از طریق پیمان ، فقط یک علاقه ي معمولی را نشان می دادند
بیشتر این کارها ظاهري بود ، بدون اینکه آرون بفهمد و طوري به نظر می رسید انگار آماده است هر لحظه
.یک معبد جلوي پاهاي لیزا بساد
.و من ؟ احساس بدي داشتم

احساسات من مهم نبود هر چند با احساسات میا تقریبا برابري می کرد . سر ناهار او در دورترین قسمت
تالار نسبت ما به نشسته بود و مستقیم رو به رو به نگاه می کرد و دلداري هاي دوستانش را نادیده می
گرفت . گونه هاي رنگ پریده و گردش صورتی بودند و دور چشم هایش قرمز شده بود. وقتی از آنجا رد
شدم چیزي نگفت . خبري از شوخی هاي خودبینانه و نگاه هاي خیره و تمسخر آمیزش نبود . لیزا را او نابود
کرده بود ، همانطور که خود میا این کار ما با را کرده بود . تنها کسی که از میا هم حال بدتري داشت ،
کریستین بود. بر عکس میا او هیچ مشکلی با نگاه کردن به آن زوج خوشحال نداشت با ، بیزاري آشکاري که
.بر روي صورتش نقش بسته بود به آنها نگاه می کرد
بعد از تماشاي لیزا و آرون که براي دهمین بار همدیگر را می بوسیدند ناهار را زودتر ترك کردم به و دیدار
.خانم کارمک رفتم ، معلمی که مبانی اولیه را درس می داد. مدتی بود که می خواستم چیزي او از بپرسم
اسمت رزه ، درسته ؟ " اون به نظر متعجب به نظر می رسید نه مثل نصف معلم هاي دیگر که اخیرا "
.عصبانی و آزرده می شدند
" .بله ، من یه سؤال درباره ، ام ، ي جادو داشتم "
" یکی از ابروهایش را بالا برد . نوآموزها کلاس جادو را نمی گذراندند. " البته ، چی می خواي بدونی ؟
من چند روز پیش به صحبت هاي کشیش درباره سنت ولادمیر گوش می کردم .... شما میدونین اون توي "
" . چه عنصري تخصص داشته ؟ ولادمیر منظورمه نه کشیش

اخم کرد : " خداي من با ، این شهرتش تعجب می کنم چرا هیچوقت تخصصش مطرح نمی شه . من
متخصص نیستم اما توي همه ي داستان هایی که ازش شنیدم اون هرگز کاري کاري رو که من به عنوان

romangram.com | @romangram_com