#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_14
شما این کار رو انجام نمی دید و جلوي فرارتون رو بگیره. اگه او وظطفه اش رو انجام داده بود یه نفر رو
" .مطلع می کرد. اگه اون وظیفه اش رو انجام داده بود شما رو ایمن نگه می داشت
.پرخاش کردم
" .از روي صندلی ام پریدم، فریاد زدم: " من وظیفه رو ام انجام دادم
دیمیتري و آلبرتا هر دو جلو آمدند اما چون به کسی آسیب نزدم تنهایم گذاشتند.البته هنوز به کسی آسیب
.نزده بودم
من اونو ایمن نگه داشتم، اونو زمانی که هیچ کدوم از شماها ... " دور تا دور اتاق با را انگشتم نشان دادم. " "
" .... نمی تونستید ، سالم نگهش داشتم.کاري رو کردم که باید می کردم.هر چند شما نمی فهمید
از طریق پیمان احساس کردم که لیزل سعی داشت برایم پیام آرام کننده اي بفرستد، دوباره می خواست
.تاکید کند که نگذارم خشم مرا خراب کند اما. خیلی دیر شده بود
کایروا شروع کرد، صورتش متمرکز نبود. " دوشیزه هاتاوي، منو ببخشید اگر در دیدن استدلال اینکه
چطوري اونو از محافظت شدید فراري دادید کوتاهی کردم، محیط جادویی امنی که از اون محافظت می کرد.
" مگر اینکه چیزي باشد که شما بهمون نمی گید؟
.لبانم را گاز گرفتم
معلومه.خیلی خب، پس از. نظر من، تنها دلیلی که براي شما باقی مونده بود ... البته قضیه ي داستان "
مانندتون به کنار، شکی درش نیست ... اینه که نتیجه ي کار وحشتناکتون روانکار می کنید، ناپدید شدنتون
" .تنها یه شیرین کاري نابود کننده بود
" ... نه، این "
و این فقط تصمیم گیري من رو آسون تر می کنه.پرنسس، به عنوان یه موروي، باید براي امنیتش اینجا در "
" .آکادمی باقی بمونه، اما همچین شرایطی رو در قبال شما نداریم به. زودي یه به جاي دور فرستاده می شید
" تظاهر کردن تمام شد. " من ... چی؟
" .لیزا کنارم ایستاد: " نمی تونید همچین کاري بکنید! اون نگهبان ِ منه
.ایشون یه همچین چیزي نیستید، از نه وقتی که حتی تمرینات نگهبانی رو تکمیل نکردند.اون یه تازه کاره "
"
" ... اما والدین من "
می دونم والدین شما چی می خواستند، خداوند روحشون رو در آرامش قرار بده، اما دوشیزه هاتاوي دیگه "
" .مفید نیستند.ایشون سزاوار نگهبان بودن رو ندارند از و اینجا خواهند رفت
به کایروا خیره شدم، نمی توانستم چیزي رو که می شنیدم باور کنم." می خواهید کجا منو بفرستید؟ پیش
" مامانم تو نپال؟ اصلا اون خبردار می شه من اخراج شدم؟ یا شاید می خواید منو بفرستید پیش پدرم؟
چشمانش به خاطر نیش و کناییه ي جمله ي آخرم باریک شدند. وقتی دوباره شروع به صحبت کردم
romangram.com | @romangram_com