#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_138

آمد. آنها داشتند گروهی او از خون می گرفتند به ، نوبت را او گاز می گرفتند و درخواست کثیفی او از می
.کردند او. هم با بی خیالی به آنها جواب می داد

" .لیزا به من گفت : " اونا حق ندارن این کارو بکنن
" .اون یه خون دهنده است. هیچکس مانع اونها نمی شه "
او ملتمسانه به من نگاه کرد ، چشم هایش ترکیبی از آسیب ، عصبانیت و بی عدالتی بود. " تو جلوشونو می
" گیري ؟
از زمان کودکیمان من همیشه شخصیت مهاجم بودم . نمی توانستم بنشینم و ببینم که او ناراحت است از و
.من می خواهد که همه چیز را درست کنم و ، کاري انجام ندهم
" پرسیدم : " تو اینقدر بدبختی که مجبوري به دخترا مواد بدي تا چیزي رو که می خواي بهت بدن ، وید ؟
او در حالی که داشت لب هایش را روي گردن دختر می گذاشت پرسید : " چیه ؟ کارت با گرگ تموم شده
" و دنبال چیز بیشتري می گردي ؟
دست هایم به را کمرم زدم و امیدوار بودم خشمگین به نظر بیایم. واقعیت این بود که من به خاطر آبجوي
.زیادي که خورده بودم احساس تهوع داشتم
" .هیچ مخدري باعث نمی شه که من حتی تو به نزدیک بشم "

چند نفر از دوستانش خندیدند. " ولی شاید تو بتونی با اون زه.ر.ه ایی که اونجاست رو هم بریزي . به نظر
.میاد به اندازه ي کافی خوشحالت می کنه . این دخترو لازم نداري. " چند نفر دیگر هم خندیدند
آهسته گفت : " این دیگه تو به ربطی نداره . اون فقط ناهار منه. " غذا خطاب کردن یه خون دهنده چیزي
.بدتر از دمپایرهایی بود که .ح.ا.ف ش ه. خونی شده بودند
" .این اتاق جاي خون گرفتن نیست. کسی نمی خواد اینو ببینه "
" .یک دختر سال سومی با من موافقت کرد : " آره کارت واقعا حال به هم زنه
.چند نفر از دوستانش تائید کردند
" .وید به همه ما نگاه کرد ، ولی نگاهش به من از همه بدتر بود. " باشه . هیچکدومتون اینو نمی بینین . بیا
بازوي خون دهنده را گرفت با را او و خشونت به بیرون هل داد. دختر بی تعادل به دنبال از او اتاق بیرون
.رفت به و آرامی شروع به ناله کرد
" .به لیزا گفتم : " بیشترین کاري بود که می توانستم بکنم

در حالی که شوکه شده بود به من نگاه کرد : " اون داره دختره رو می بره به اتاقش . حتما می خواد کار
" . وحشتناك تري باهاش بکنه
" .لیزا منم اینو دوست ندارم ، ولی نمی تونم که اونو فراري بدم "
.پیشانیم را مالیدم : " می تونم برم بهش مشت بزنم یا چیزي شبیه این لی و ، حس می کنم دارم بالا میارم

romangram.com | @romangram_com