#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_134

" .بفهمن متوقفش کن، قبل از اینکه بفهمن و اون رو هم ببرند . اون از رو اینجا ببر بیرون
" من ... یعنی چی که ببرمش بیرون؟ بیرون از ... منظورتون آکادمیه ؟ "
آره ! شما باید اینجا رو ترك کنین تو ، در مقابل اون مسئولی ، همش تو به بستگی داره ، اونو از اینجا "
" !ببرش بیرون

حرف هایش احمقانه بود. هیچکس به تا حال آکادمی را ترك نکرده بود اما. وقتی که او مرا گرفته بود و در
چشمانم خیره شده بود ، چیز عجیبی را حس می کردم. احساسات مبهمی که مثل ابر روي مغزم را می
پوشاندند. ناگهان چیزي که می گفت به نظرم کاملا معقولانه آمد ، معقول ترین حرف دنیا. بله ، من باید لیزا
... از را اینجا بیرون ببرم، بیرون
صداي پاهایی در سالن پیچید و گروهی از نگهبانان را ما محاصره کردند. آن را ها نمی شناختم ، زیرا در
آکادمی کار نمی کردند از را او. من جدا کرده و دستگیرش کردند. یکی از نگهبان از ها من پرسید حالم
.خوب است ، نه یا ولی من فقط به خانم کارپ خیره شده بودم
" ! او فریاد زد : " نذار از قدرتش استفاده کنه ، نجاتش بده از ، دست خودش نجاتش بده
نگهبانان بعدا به من توضیح دادند که او حال خوشی نداشت به را او و محلی بردند که بتواند سلامتیش به را
.دست آورد. به ها ان من اطمینان دادند که در امنیت است او از و مراقبت می کنند
.اما او باز نگشت
به زمان حال برگشتم و سعی کردم چیزهایی که در کتاب خوانده بودم را کنار هم بچینم. سنت ولادمیر ،
.خانم کارپ ، لیزا
.چکار باید بکنم

یک نفر چند ضربه ي سریع به درب اتاقم زد و من از را خاطراتم بیرون کشید. در زمان تنبیهم ، هیچکس
.به دیدنم نیامده بود. حتی کارکنان . وقتی در را باز کردم میسون را دیدم که در سالن ایستاده بود
" او از پرسیدم : " دوبار یه تو روز ؟ چطور تونستی بیاي اینجا؟
لبخند بی خیالی زد : " یه نفر تو سطل آشغال یکی از دستشویی ها کبریت روشن انداخته.چه آدمایی پیدا می
" .شن. به هر حال یر همه ي کارکنان گرمه . زود باش
سرم را تکان دادم. آتش پا به کردن لطف بزرگی بود. کریستین آن را انجام داده بود و حالا هم میسون تا
.اینجا آمده بود
" ... گفتم : " متاسفم. نمی شه منو آزاد کنید. اگر گیر بیفتم
" .دستور لیزا ست "
دهانم را بستم و اجازه دادم که او مرا قاچاقی از ساختمان بیرون ببرد. به خوابگاه موروي ها رفتیم به و طرز
.معجزه آسایی مرا به اتاق لیزا برد، بدون اینکه کسی بفهمد
شواهد نشان نمی دادند که آتشی هم در ساختمان باشد. در اتاقش مهمانی بزرگی پا بر بود ، لیزا ، کامیل ،

romangram.com | @romangram_com