#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_133
در طول خواندنم ، بیشتر به فواید حضور آنا در کنار ولادمیر پی می بردم ، چون او واقعا دیوانه بود. هر قدر
بیشتر از قدرتش استفاده می کرد مردم بیشتري او به مراجعه می کردند. بی هیچ دلیلی عصبانی و ناراحت
می شد او. این به را شیاطین و موعوضات احمقانه دیگر ربط می داد ، ولی این بدیهی بود که از او افسردگی
رنج می برد. حتی یک بار در خاطراتش به این اشاره کرد که قصد خودکشی داشته است ، اما آنا مانع او
. شده
: زمانی که داشتم کتاب مردي درباره سنت ولادمیر را می خواندم متوجه نکته ایی شدم
و بسیاري از مردم گمان می کردند که این معجزه است . قدرتی که ولادمیر مقدس روي مردم داشت.
موروي و ها دمپایرها دورادور او جمع می شدند از و اینکه در کنار او بودند لذت می بردند. بعضی گفته اند
که او تنها یک دیوانه است ، اما بسیاري از مردم دستورات را او عمل می کنند. این روشی است که خداوند
کسانی که مورد علاقه اش هستند را انتخاب می کند و اگر چنین پیامدها و لحظات ناامید کننده اي به را
.دنبال دارد ، تنها قربانی کوچکی است که باید در قبال موهبت هایی که او به داده شده ، پرداخت کرد
این مطلب شبیه مواعظ کشیش بود ، ولی من چیزي بیشتر از یک " شخصیت برتر " را که مردم او به عشق
می ورزیدند او از و اطاعت می کردند را در او حس می کردم . من مطمئن بودم که ولادمیر از وسوسه بر
روي پیروانش اشتفاده می کرد. بسیاري از موروي ها قبل از این که وسوسه ممنوع شود از آن استفاده می
کردند ، ولی نمی توانستند آن را روي موروي و ها دمپایرها به کار بگیرند. فقط لیزا می توانست. کتاب را
.بستم به و تخت تکیه دادم
ولادمیر گیاهان و حیوانات را شفا می داد او. می توانست هر کسی را وسوسه کند و. همه این کارها و استفاده
.از آن جادوها را او ، دیوانه و افسرده می کرد
عجیب از تر اینها ، مردم نگهبان با را اوِ نام بوسیده شده ي سایه می شناختند. این عبارت من را مضطرب
... می کرد ، حتی زمانی که براي اولین بار آن را شنیده بودم
" !تو بوسیده شده ي سایه هستی . تو باید مراقب لیزا باشی "
.خانم کارپ این جمله با را فریاد به من می گفت. دستانش لباسم را چنگ نزده بود و مرا تکان می داد
این حادثه دو سال پیش ، زمانی اتفاق افتاد که من کتابی را که به امانت گرفته بودم در طبقه دوم ساختمان
.اصلی پس می دادم
تقریبا نزدیک ساعت خاموشی بود و سالن خالی شده بود. صداي هیاهویی شنیدم ، سپس خانم کارپ با
" چشمان آشفته مرا به گوشه دیوار هل داد و گفت : " فهمیدي؟
" .به حدي دفاع شخصی بلد بودم که به را او عقب هل دهم لی و ، منجمد شده بودم. گفتم : " نه
" .اونا دارن میان من رو ببرن، براي بردن اون هم میان "
" کی ؟ "
لیزا. تو باید از اون مراقبت کنی. هر چی بیشتر ازش استفاده کنه بدتر می شه رز ، . قبل از اینکه اون ها "
romangram.com | @romangram_com