#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_128
.کنند
" .سریع گفتم : " لیز. " بازویش را لمس کردم. " همه چی به رو راهه . من عذرخواهیشونو قبول کردم
در صورتش هنوز هم عدم موافقیت دیده می شد تا اینکه سرانجام سرش را تکان داد و آن دو از فشار
.وسوسه رها شدند
، آه هیچ وقت تا این حد احساس آسودگی براي شروعی دیگر نداشتم. احساس رضایت تاریک لیزا از طریق
.پیمان به سمتم هجوم آورد. این احساس براي او ناشناخته بود و من این را دوست نداشتم
باید حواسم از را رفتار دردسرساز او پرت می کردم. بنابراین شروع کردم به بررسی دیگران ، کار همیشگی
.ام
همان نزدیکی کریستین آشکارا به لیزا چشم دوخته بود. نگاه وحشتناکی روي صورتش بود. وقتی من را دید ،
.اخم کرد و رویش را برگرداند
دیمیتري مثل همیشه عقب نشسته بود. اولین بار بود که تمام گوشه و کنار کلیسا را براي وجود خطر جستجو
نمی کرد، توي فکر بود ، حتی صورتش هم حاکی از درد بود. هنوز هم نمی دانستم براي چه به کلیسا می
.آمد. همیشه به نظر می رسید در حال کشمکش با چیزي است
.در قسمت جلویی کلیسا کشیش دوباره در حال صحبت درباره ي سنت ولادیمیر بود
روح قوي او هدیه اي از سوي خداوند بود. وقتی او بیماران را لمس می کرد شفا می یافتند. فلج ها شروع "
" .به راه رفتن می کردند، و نابینایان می توانستند ببینند. هر کجا گام برمی داشت گلها شکوفه می دادند
... پسر ، موروي به ها سنت هاي بیشتري نیاز داشتند
شفا دادن فلج و کور ؟
تقریبا سنت ولادیمیر از را یاد برده بودم. میسون می گفت ولادیمیر مردم را زنده می کرده و ، این همزمان
مرا یاد لیزا انداخت. سپس چیزهاي دیگري حواسم را پرت کردند. مدتی بود در مورد سنت و آن نگهبان "
بوسیده شده ي سایه " اش و) پیمان بینشان ( فکر نکرده بودم. چطور به تا حال متوجه ي این نشده بودم ؟
. خانم تنها کسی نبود که می توانست مانند لیزا دیگران را شفا بدهد ، سنت ولادیمیر هم می توانست
مردم تمام مدت دور او جمع می شدند ، دوستش داشتند ، تعالیم را او دنبال می کردند به و موعظه "
هایش گوش می دادند. " برگشتم به و لیزا خیره شدم او ، هم نگاه حیرت زده اي به من کرد و گفت : " چی
" شده ؟
وقت این را نداشتم که در جزئیات دقیق شوم ) حتی نمی دانستم می توانم واژه را ها کنار هم بگذارم ( نه یا
.زیرا به محض اینکه مراسم تمام شود باید به زندان خانگی ام برگردم
***
.بعد از برگشتن به اتاقم در اینترنت به دنبال ولادیمیر گشتم. اما جستجوي بی فایده اي بود. لعنتی
romangram.com | @romangram_com