#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_126

فصل چهاردهم
در حالی که کمی احساس گناه داشتم باز هم به جاسوسی لیزا در روزهاي بعد ادامه دادم او. همیشه از من به
.خاطر اینکه بر حسب تصادف وارد ذهنش می شدم متنفر بود و حالا من از قصد این کار را می کردم
می دیدم که به طور مستمر دوباره خودش با را تک تک نیروهاي سلطنتی همراه کرده است او. نمی توانست
نیروي وسوسه اش را روي یک گروه آدم انجام دهد. اما گیر انداختن هر کدامشان تنهایی اگرچه زمان
.زیادي می برد اما مؤثرتر بود
در حقیقت براي خیلی از سلطنتی ها وسوسه لازم نبود تا دوباره با لیزا ارتباط برقرار کنند، آن ها خودشان هم
این را می خواستند.بسیاري از آن ها طوري که به نظر می رسیدند ، آن ها لیزا به را یاد می آوردند به و
عنوان کسی که قبلا دوستش داشتند . آنها دورش جکع می شدند و حالا بعد از یک ماه و نیم که از
. بازگشتمان به آکادمی می گذشت ، طوري به نظر می رسید که انگار اصلا اینجا را ترك نکرده بودیم
.لیزا در طول افزایش شهرت از ، من در برابر میا و جسی حمایت می کرد
یک روز صبح ، در حالیکه براي صبحانه آماده می شدم ، خودم را دوباره به ذهنش متصل کردم او. بیست
دقیقه صرف سشوار کشیدن و صاف کردن موهایش کرد ، کاري که براي مدتها انجام نداده بود. ناتالی در
.حالیکه روي تخت اتاقشان نشسته بود لیزا با را کنجکاوي نگاه می کرد

هنگامی که لیزا جابه جا شد تا آرایش کند ، ناتالی شروع به صحبت کرد : " هی ما ، می خوایم بعد از
" مدرسه ، توي اتاق ارین فیلم تماشا کنیم تو ، هم میاي ؟
من همیشه جوك هایی درباره ي شخصیت کسل کننده ي ناتالی می خواستم اما دوستش ارین شخصیت
.جالبی داشت
" .نمی تونم . می خوام برم کمک کامیل تا رنگ موهاي کارلی رو روشن کنیم "
" .تازگی ها وقت زیادي با رو اونا می گذرونی "
آره، فکر کنم همینطوره. " لیزا ریملی روي موژه هایش کشید که باعث شد چشمهایش بزرگتر به نظر "
.بیایند
" .من فکر کردم دوستشون نداري "
" .نظرم عوض شده "
به نظر میاد الان خیلی دوستت داشته باشن. مثل قبل. البته منظورم این نیست که کسی دوستت نداشته ها "
، اما خب وقتی برگشتی با و اونها حرف نزدي ، اونها هم کامل نادیده می گرفتنت. چون اونا دوستاي میا هم
هستن اما خیلی عجیب نیست که حلا رو تو دوست دارند؟ مثلا ، من شنیدم که اونا همیشه قبل از اینکه

برنامه اي بریزن ، منتظر می شن ببینن تو می خواي چی کار کنی. یه گروه از اونا در حال حمایت رز از
هستند که واقعا دیوانه کننده است. نه اینکه به چیزهایی که در موردش می گن اعتقاد داشته باشم ، نه ، ها
" ... ولی هیچ وقت فکر نمی کردم که امکان داشته باشه

romangram.com | @romangram_com