#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_122
در حالی که به من کمک می کرد ، مرا به سمت صندلی کشاند و ناسزاي دیگري گفت . دیمیتري خون ي ها
" .روي دستم با را پارچه ي تمیزي پاك کرد با و تندي گفت : " یکی برات پیدا می کنم
" در حالی که مشغول بود به دستانم نگاهی انداختم و گفتم : " این تازه اولشه ؟ نه
" اول ِ چی ؟ "
من دارم می شم شبیه آلبرتا. اون ... و بقیه ي نگهبانا ، اونا پوستشون مثل چرمه و مدام در حال جنگیدن و "
آموزش دیدن و چرخیدن خارج از شهر هستن. اونا دیگه زیبا نیستند. " کمی مکث کردم. " این ... این نوع
" .زندگی اونها رو نابود کرده.منظورم اینه که اینطوري به نظر می رسه
او براي لحظه اي مردد شد و نگاهش از را روي دست هایم بالا آورد.آن چشم هاي گرم و قهوه اي مرا
.برانداز کردند و چیزي در قفسه سینه ي من فشرده شد. لعنتی، باید جلوي احساسم را نسبت او به بگیرم
" ... این اتفاق براي تو نمی افته. تو خیلی "
.دنبال کلمه ي مناسبی می گشت و من در ذهنم هر نوع کلمه ي ممکنی را جانشین کردم
.الهه ، پرحرارت و جذاب
" . به او سادگی ادامه ي جمله اش را خورد. " این اتفاق براي تو نمی افته
همه ي توجهش به را دستانم معطوف کرد. آیا او ... فکر می کرد من خوشگلم ؟ هیچ وقت نسبت به تأثیري
که روي پسرهاي هم سن خودم داشتم تردیدي نداشتم اما در مورد ، او من نمی دانستم . قفسه سینه ام
.بیشتر فشرده شد
این اتفاق براي ماردم افتاد. اون زیباییش رو در این راه صرف کرد. حدس می زنم هنوز هم یه جورایی "
" .خوشگل باشه. اما راهی که اون زیباییشو صرف کرد این نبود
یه با حس قوي اضافه کردم : " به تا حال اونو ندیدي . می دونم که از نظر دیگران می تونه کاملا متفاوت
" .باشه
" .دیمیتري گفت : " از تو مادرت خوشت نمیاد
" تو هم اینو فهمیدي، هان ؟ "
" .به زحمت می شناسیش "
" .نکته اینه که اون منو ترك کرد. گذاشت توي آکادمی بزرگ بشم "
وقتی کار پاك کردن زخم باز شده ي من تمام شد یک شیشه مرهم پیدا کرد و شروع کرد به مالیدن آن
روي بخشهاي ناهموار پوست من و من تقریبا در حسی که لمس دستهاي اون به هنگام ماساژ به من می داد
.گم شدم
این چیزیه که تو می گی ... اما به نظرت چه کار دیگه اي می تونست بکنه؟ می دونم که می خواي یک "
نگهبان باشی و می دونم که چه معنی اي برات دراه فکر کردي که احساس اون طور دیگه اي بوده؟ فکر
romangram.com | @romangram_com