#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_121


مطمئنا اینطور به نظر می رسه که توي این کار استادي یا. شاید هم تو فقط از نیروي وسوسه ت روي من
استفاده کردي که فکر کنم که تو یک .ح.ا.ف ش ه. دورو هستی . شاید هم واقعا نباشی . اما من در این مورد
" .شک دارم
لیزا از بکار بردن کلمه وسوسه عصبانی شد و دوباره با نگرانی نگاهی به اطراف انداخت و تصمیم گرفت
بیشتر از این دلیلی براي رضایت و خوشنودي دست او ندهد. قبل از آنکه گروهی از سلطنتی ها مثل طوفان
. به و طور ناگهانی وارد کلاس که من در آن بودم بشوند، لیزا به وضوح چشم غره اي به کریستین زد
من بدون قصد و هدف به اطراف کلاس خیره شدم. پیش خودم چیزي که دیده بودم را پردازش کردم. یک
بخش کوچک ، فقط یک بخش کوچک از من شروع به احساس تاسف براي کریستین کرد. هر چند فقط یک
.بخش کوچیک بود به و آسانی می شد آن را نادیده گرقت
در شروع روز بعد رفتم تا دیمیتري را ببینم و سر تمرین حاضر شوم.این تمرین ها بخش مورد علاقه من در
روز بودند. بخشی به دلیل دلدادگی احمقانه من به اون تا و حدي هم به دلیل اینکه دیگر مجبور نبودم
نزدیک دیگران باشم. من او طبق معمول با دویدن تمرین را شروع کردیم. در تعالیمش او همراه با من
ساکت با و نزاکت می دوید. احتمالا نگرانی به او خاطر برخی از جزئیات بود به. طریقی او در مورد شایعات
شنیده بود اما هرگز در مورد آنها حرفی نمی زد و. قتی کارمان تمام شد او. در مورد اینکه در طی یک حمله
تهاجمی چطور می توانستم از هر کدام از سلاح هاي موقتی در حمله او به استفاده کنم ، من را راهنمایی کرد.
در یک غافلگیري با یک حمله ي ناگهانی به او زمین خوردم، اما به نظر می رسید دردرش کمتر از حرف ها
و شایعه هاي دیگران در مورد من بود. این ضربه ها همیشه باعث می شد من تلوتلو بخورم اما دیمیتري هیچ
وقت تکانی حتی جزئی نمی خورد و این هنوز باعث نشده بود که من از حمله هاي مداوم و جنگیدن با یک
.خشم کورکورانه دست بردارم. نمی دانستم در اون لحظه در حال جنگیدن با چه کسی هستم

میا ، جس یا رالف؟
شاید هم همزمان با همه ي آنها.دیمیتري بالاخره به من استراحت داد.باید تمام اسلحه و ها تجهیزاتی که
استفاده کرده بودیم را سر جایش در اتاق تجهیزات بر می گرداندیم در. این فاصله دیمیتري نگاهی به من
.انداخت و دوباره مرا غافلگیر کرد
" .به زبان روسی ناسزایی گفت. " دستات
حالا می توانستم منظورش را بفهمم، به او من نمی گفت این ناسزاهایی روسی چه معنایی می دهند. "
" دستکش هات کو؟
نگاهی به دست هاي نابود شده ام انداختم ، آن ها در طی هفته ها دستخوش تغییر شده بودند و. امروز بدتر
هم شده بود و سرما آنها را خشک و دردناك کرده بود. بعضی قسمت هایش کمی خونریزي کرده و تاول
.زده بود
" .هیچ وقت دستکش نداشتم، در واقع هیچ وقت توي پورتلند به دستکش نیاز نداشتم "

romangram.com | @romangram_com