#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_120

" کامیل در مورد آن فکر کرد. " هی تو ، می خواي ما با درس بخونی؟

لیزا گفت : " البته . " به و روي او لبخند .زد کامیل هم در جواب او به لبخند .زد پلیزا از نیروي وسوسه کم
کرد و موجی از سرگیجه را او در بر گرفت. احساس ضعف می کرد. کامیل نگاهی اجمالی به اطراف انداخت
و براي یک لحظه تعجب زده شد به و طور مرموزي تکان خورد. " پس بعد از شام می بینمت. " لیزا با
صداي آرام و خوشایندي گفت : " می بینمت. " را او و که داشت دور می شد تماشا کرد. لیزا موهایش به را
صورت دم اسبی بست. همه ي موهایش بطور کامل بین انگشتانش جا نمی شد. ناگهان یک جفت دست
دیگر موهاي را او در دست گرفت او به و کمک کرد. لیزا با سرعت برگشت و خودش را خیره در چشمهاي
.آبی یخی کریستین پیدا کرد با. یک حرکت تند خود از را کریستین دور کرد
.لیزا با تشر گفت : " این کارو نکن. " و تمام وجودش از حس لمس انگشتهاي به او لرزه افتاد
کریستین لبخند رخوتناك ، گرم و آرامی به روي لیزا زد و دسته اي از موهاي سیاه و سرکش را او که بر
" روي صورتش رها شده بود نوازش کرد. " داري از من تقاضا می کنی یا بهم دستور می دي ؟
خفه شو! " لیزا به اطراف نگاهی انداخت تا هم از چشمهاي کریستین اجتناب کند و هم مطمئن شود که "
.کسی آنها با را هم ندیده است
موضوع چیه ؟ نکنه نگران اینی که برده هات ببینن داري با من صحبت می کنی و اون وقت چه فکري در "
" موردت می کنن ؟
" .لیزا برگشت و گفت : " اونا دوستاي منن

اوه البته که هستن . منظورم اینه که با اون چیزي که من دیدم کامیل احتمالا هر کاري برات می کنه . "
" درسته؟
دوستی هاي تا آخر عمر . کریستین دستهاشو به سینه زد . در مورد لجبازي و خشم و لیزا، او نمی توانست
کمکی بکند اما می دید که پیراهن مردانه خاکستري و نقره گونش با چشم هاي آبی و موهاي مشکی اش
.هماهنگی دارد
" .حداقل اون شبیه تو نیست. امروز وانمود نمی کنه که دوست منه و فردا به هیچ دلیلی منو رد کنه "
در پشت ظاهر سرد کریستین نگاه مبهمی سوسو می زد. کشمکش و خشمی که از هفته گذشته و بعد از
مهمانی سلطنتی ها بینشان وجود داشت هر لحظه در وجود کریستین فریاد می زد با. اعتقاد به آن چیزي که
من به کریستین گفته بودم اون دیگه با لیزا صحبت نمی کرد هر بار که لیزا شروع به صحبت با اون می کرد
بطور گستاخانه ) خشونت آمیز او با( برخورد می کرد. وضعیت بین آنها مدام بدتر و بدتر می شد با. نگاهی
که در چشمهاي لیزا می انداخت می توانستم ببینم که کریستین هنوز هم به لیزا اهمیت می دهد و هنوز هم
. را او می خواهد و اما غرورش آسیب دیده بود و نمی خواست ضعفش را نشان بدهد
با صداي آرام و ظالمانه اي گفت : " بله ؟ فکر می کردم این همون راهی بود که سلطنتی ها معمولا پیش
.می گیرند

romangram.com | @romangram_com