#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_114
" .لیزا با اطمینان گفت: " جس که نمی دونسته
" .نگاه کریستین روي من ثابت شد: " اون می دونه. نه رز؟ اون می دونه
دلم هري ریخت. اره . جس می دونه. همون شب توي ... اتاق فهمیده بود. " فکر نمی کردم ... فکر نمی
" .کردم چیزي بگه. اون خیلی از دیمیتري می ترسید
" لیزا فریاد زد : " به تو اون گفتی؟
" .احساس خوبی نداشتم. " نه. خودش حدس زد
" .کریستین زمزمه کرد : " مطمئنم بیشتر یه از حدس بوده
" به سمت او برگشتم: " این قراره چه معنایی بده؟
" اوه نمی دونی یعنی؟ "
" .به خدا قسم کریستین بعد از کلاس گردنتو می شکنم "
" .اون با کمی خوشحالی گفت: " دختر تو واقعا بی ثباتی
ولی کلمات بعدیش جدي تر بود او. هنوز نیشخندش را داشت، هنوز هم خشمگین بود ولی هنگامی که شروع
به حرف زدن کرد می شد ناراحتی کمی را هم در صدایش تشخیص داد. " اون یه جورایی روي حرف و ها
" . کارات حساسه! یکم وارد جزئیات شو
" .اوه،گرفتم حتما گفته با ما هم س.ك.س داشتیم "
نیازي نبود که کلمات را عوض کنم، او با تعارف نداشتم. کریستین سرش را تکان داد. پس جس سعی می
کرده شهرت و محبوبیتش رو بیشتر کنه. خیلی خب. این چیزیه که می توانستم درك کنم. . ولی شهرت من
.هم درخشان نبود و تقریبا همه باور داشتند دایم س. ك. س دارم
" ... و تازه ، رالف هم همین طور . که و تو اون "
رالف؟ حتی یه بشکه الکل و ماده ي غیرقانونی نمی توانست من را مجبور کند به رالف دست بزنم. " من ...
" چی؟ که من با رالف هم س. ك. س داشتم؟
.کریستین سرش به را نشانه ي تایید تکان داد
" ... اون کثافت! الان می رم "
" !هنوز هم هست "
" چی؟ نکنه با تیم بسکتبال هم خوابیدم؟ "
" .اون گفت – در واقع هر دو تاشون گفتند – تو اجازه داد ... خب، تو اجازه دادي که اونا از خونت بخورند "
.این دیگه مثل پتک توي سرم کوبیده شد
خوردن خون در طول س. ك. س ، کثیف ترین و بدترین کار دنیا . ه.ز.ر.ه. خیلی بدتر از زمان هایی بود که
.لیزا براي زنده ماندن خون من را می خورد . .ح.ا.ف ش ه. خونی
romangram.com | @romangram_com