#سه_دوست_پارت_99

به خواسته خودم عروسی نگرفتیم .. همین عقد کافی بود ...

قرار بود بعد از عقد بریم ماه عسل .. مشهد ...

با ورودمون به خونه همه شروع کردن به کِل کشیدن و رقصیدن ...و جیغ و داد کردن ...

دستِ علی رو محکم گرفته بودم .. لبخند لحظه ای از روی لبام کنار نمیرفت ...

نشستیم روی صندلیامون ..

با اومدن عاقد همه ساکت شدن ..

نگار ایستاده بود جفتِ علی .. ویدا هم طرفِ من و مینا هم وسط بود و داشت قند میاسیید ..

به قرآن توی دستم نگاه کردم ..

سوره ی مریم برام افتاده بود ..

--عروس خانم وکیلم ؟

صدای ویدا اومد :

--عروس رفته گل بچینه ..

--عروس خانوم وکیلم ؟

ایندفعه مینا گفت :

--عروس رفته گلاب بیاره ..

دیگه بار سوم بود .. عاقد گفت :

--عروس خانوم برای بارِ آخر میپرسم ..وکیلم ؟؟

بسم الله گفتم .. اومدم جواب بدم که نگار گفت :

--عروس زیر لفظی میخواد ..

به علی نگاه کردم و خندیدم ..

یه چک پولِ صدی گذاشت توی دستم ...

ایندفعه همه با هم خوندن :

--بیشتر.. بیشتر..بیشتر..بیشتر

خندید و دست کرد توی جیبِ کتش و یه چگ پولِ صد تومنی دیگه دراورد و بهم داد ..

بازم همه دخترا و پسرا با هم خوندن :

--کمه کمه کمه کمه...

علی دیگه بلند میخندید ..

دست کرد توی جیب شلوارش و 500 تومن دراورد و گفت :

--بخدا فقط همینو دارم دیگه ..

اونم گرفتم و همه خندیدن ..

عاقد دوباره گفت :

--عروس خانوم برای بارِ چهارم دارم میپرسم .. وکلیم ؟

چشامو بستم و با لذت گفتم :

-بله ..

***

به علی نگاه کردم ..توی خواب معصوم تر از همیشه بود ..


romangram.com | @romangram_com