#سه_دوست_پارت_63
-تو دختر نیستی..به خاطر همین نمیتونی این چیزا رو بفهمی..من باید برم خداحافظ ..
و سریع تماسو قطع کرد .. نفسشو راحت بیرون داد و زیر لب خدا رو شکر کرد ...
-پسره زبون نفهم .
ایندفعه با صدای مهتا از جا پرید :
--سلااااام آجییییییی ..
و در یک ثانیه مهتا خودشو انداخت توی بغل میترا و محکم دستاشو حلقه کرد دور گردنش ..
درحالی که میخندید چندبار محکم صورت میترا رو بوسید ..میترا با خنده خودشو از مهتا جدا کرد .اونو روی تخت نشوند و گفت :
-صورت آجیتو کبود کردی دخترهههه ..
مهتا با صدای باریک و قشنگش گفت :
--مگه بده آجیمو دوست دارم ؟؟
-معلومه که نه ..تو منو دوست نداشته باشی کی دوست داشته باشه ؟؟
مهتا زل زد تو چشای میترا و گفت :
--خوو همون پسره دیگه .
-پسره ؟!
--همون آقاهه که دیشب اومده بود دیگه ..
میترا سری تکان داد و آروم گفت :
-برو لباساتو عوض کن ..
--ناراحت شدی ؟
میترا لبخند زد و گفت :
-برو لباساتو عوض کن ..
مهتا دیگه چیزی نگفت و از توی کمد صورتی رنگش لباساشو برداشت و همونجا مشغول عوض کردن لباساش شد ...
بی حوصله روی تختش دراز کشید و به سقف اتاق خیره شد ...
گوشیشو برداشت و هندزفریشو وصل کرد بهش و آهنگی رو انتخاب کرد ...
میونه اتیش بازیه چشمای قدم زدم
شاید که باورت بشه معنیِ عشقو بلدم .
نگاه تبدارمو تو چشمای تو جا میذارم ..
به خاطر دیدن تو پنجره رو وا میذارم .
یه معنی تازه میدی
به شعر دل سپردگی
با تو چه سبز و روشنم بی تو محاله زندگی
با تو چه سبز و روشنم بی تو محاله زندگی
--آآآآآآآآآآجییییییی ..
میترا پرید .. هندزفری رو از گوشش درآورد و گفت :
-چیه ؟
--این آهنگه رو ببین ... قشنگه ؟
سری تکون داد ..
romangram.com | @romangram_com