#یک_دقیقه_یلدایم_باش_پارت_37

خدا رو چه دیدی

دلم عاشقت بود و

انگار ندیدی

به عشق کی دنیامو آتیش کشیدی

چجوری دلت اومده ساده رد شی

دلت با کی بوده که می تونی بد شی

چرا از علاقم به تو کم نمی شه

پر از خاطرات تو می شم همیشه

به غیر تو از هر کی دل کنده بودم

من از اول بازی بازنده بودم

بازنده_سامان جلیلی

چشمامو محکم روی هم فشار دادم.

خوب بود که به سمت شیشه چرخیده بودم؛حداقل اگه اشکمم در میومد کسی منو نمی دید.

دوباره یادش افتادم،

یادِ خودش،کافه ی دنج و قشنگش،یادِ شیرکاکائوهایی که برای بچه های گروه درست می کرد،

یادِ وقتایی که یادش می رفت عکساشو بده برای چاپ کردن و استادا بخاطر زبون ریختنش کاری به کارش نداشتن!

من امشب با تمام وجودم یادِ کسی افتادم که توی زندگیش هیچ نقشی نداشتم و ندارم!

نداشتم که با( گلبهارش) خوش و خرم زندگی می کنن!من

هیچ نقشی نداشتم‌ توی زندگی همکلاسیم.من فقط یه همکلاسی بودم و اون همه ی زندگی من بود!

اما اونقدرا لجن نیستم که به یه مَردِ متأهل فکر کنم،من داشتم فراموشش می کردم، به خدا داشت یادم می رفت چشمایِ عسلیشو.داشتم فراموش می کردم عطر شیر کاکائوهاشو.

اما امشب درست توی بدترین لحظه ی ممکن،این آهنگِ لعنتی،آخ؛امان از این آهنگ لعنتی...

نفس عمیقی کشیدم و اشکای سرکش و لجبازی که قصد رسواییِ دلمو پیش وجدانم داشتن رو پس زدم.


romangram.com | @romangram_com