#یک_دقیقه_یلدایم_باش_پارت_27
_کادو مادو براش گرفتی؟
همون طور که دستمو می کشید سمت زنگ آیفون جوابمو داد:
_آره...پولامو جمع کرده بودم یه نیم ست نقره براش گرفتم!
زنگ آیفونو فشار داد،با صدای ظریف خانمی که کیه گفت،دستی به لبه ی شالم کشیدم!نمی دونم چرا!شاید برای ورود خودمو آماده کردم!
_نیلوفرم،دوست مینوجون!
در با صدای تیکی باز شد و ما وارد حیاط یا بهتر بگم باغِ خونه شدیم!
***
_چقدر بزرگه!
نیلوفرم سری به نشونه ی تایید تکون داد.
با دیدنِ هفت،هشت تا ماشین مدل بالا گفتم:
_مهمونیِ خونوادگیشون اینه؟
_هم تولده،هم مثل اینکه یه جشن واسه موفقیت کاری پدرش...
سرمو به معنی فهمیدن تکوم دادم.
به در اصلی ساختمون که رسیدیم،با دیدن مستخدمی که لباس فرم آبی و سفید تنش بود،یادِ فیلمای دوره ی قدیمِ انگلستان افتادم!
کی می ره این همه راهو؟
خوش آمد گفت و به داخل خونه راهنماییمون کرد.
داخل که شدیم،از بوی مزخرفی که مخلوط عطرای مختلف بود حالم بد شد.
_اگه مایلید لباستونو تعویض کنید بفرمایید این اتاق...
romangram.com | @romangram_com