#یک_دقیقه_یلدایم_باش_پارت_24

_وَ؟

لبخند دوستامه ای زدم:

_و شما به یلداخانم چیزی نمی گید!

(یلدا)





_آبجی تو رو خدا ...

کلافه گفتم:

_بس کن دیگه نیل...میگم حوصله ندارم....

لب برچید و خودشو مظلوم کرد:

_آخه من قول دادم به مینو...گفتم آبجیم یه عکاس حرفه ایه...

_هست...ولی حوصله جشن تولد نداره که بیاد از یه دختر بچه هیجده ساله چیلیک چیلیک عکس بگیره...

خواست دوباره چیزی بگه که سریع گفتم:

_اصلا من دوربین ندارم!گذاشتمش برای فروش...

چشماش پر از بهت شد...

_یادگاری بابا بود برات...چرا فروش؟

_نیاز دارم به پولش..

به آنی اشک توی کاسه ی چشمای آبیش که همرنگ چشمای بابا بود جمع شد...

سریع تشر زدم:

_گریه نکنیا...تا بیام باهات...

بین گریه لبخند زد...ابرو بالا انداختم:

_حلا این مینو خانمتون دوربین دارن؟


romangram.com | @romangram_com