#یک_دقیقه_یلدایم_باش_پارت_18

صدای جیغ مانندش به گوشم‌رسید:

_سلام و‌زهر مار!دختره ی ورپریده!معلوم هست کدوم گوری هستی؟حتی نگینم می گه چند وقته ندیده ریخت نحستو!می میری یه سر به ما بزنی؟

خندمو کنترل کردم:

_ستاره جونه شوهرت یواش تر!باشه باشه من بیشعور! به خدا سرم شلوغ بود.

_چی کار می کردی مثلا؟

_دنبال کار...بدبختی...آس و پاسی...طلب و بدهی های فرید...بی پولی...بازم بگم؟

صداش مهربون شد:

_بازم زدی تو خط نا امیدی؟

_نا امیدی کجا بود؟ بدبختم دیگه!

_تو چرا نیمه ی پر لیوانو نمی بینی؟

_دِ مشکل همینجاست!لیوان زندگی من خیلی وقته شکسته و تیکه تیکه شده!

خواست دوباره چیزی بگه که سریع گفتم:

_ببینم دوربینمو میخری؟

_دوربینت؟

_آره...

_ببین اگه پول احتیاج داری من...

نذاشتم ادامه بده من زیر بار دین کسی نمی رفتم،حتی ستاره و نگین!

_میخری یا نه؟

پوف کلافشو حس کردم:

_لجباز...فردا بیا مغازه!

_پس تا فردا...

_به خاله و نیل سلام برسون،‌ خداحافظ.


romangram.com | @romangram_com