#صد_و_هشتاد_درجه_پارت_26
لعیا خانوم سرشو تکون داد. فعلا درگیر کیک هفت رنگ گلسا بود! گلسا درحالی که دستی به هر کتاب می کشید و هرکتاب رو توی بخش خودش می ذاشت گفت:
-شاید بتونیم تبلیغ کتاب فروشی تون رو هم بکنیم.
به دوربینش اشاره کرد و گفت:
-اون خودش می تونه تنهایی یه رسانه ی خیلی خوب باشه. تازه من یه مدتی هم برای روزنامه ی همشهری بخش دوچرخه اش عکس می گرفتم. ولی خیلی مدتش طولانی نشد.
-واقعا؟
گلسا با ذوق سرشو تکون داد. مثل فنر از چهارپایه پایین پرید و سمت کوله اش رفت. زیپشو باز کرد و از توش یه پوشه ی سایز کوچیک درآورد. یه برگ روزنامه ی تا شده آورد و سمت لعیا تکون داد:
-این یکی شه. اون موقع پس اندازم و نگه داشته بودم. سیصد تومن هم برای خودش سیصد تومن بود برای همین فقط تونستم یه شماره رو بخرم. بقیه رو از پشت دکه می دیدم و مردمی که اون روز روزنامه می خریدن رو می شمردم!
خنده ی بزرگی کرد. وقتی می خندید چال روی گونه ی چپش می افتاد. صورتش لاغر و کشیده بود ولی چال داشت. لعیا با تحسین به عکس نگاه کرد. دختری که این روزا توی کتاب فروشی اش میومد به نظر بلندپرواز بود.
×××
علی تندی مثل برق و باد از جاش بلند شد. صدای بوق لیلی خانوم میومد. علی تندی دروازه رو باز کرد و گفت:
-ببخشید خانوم...حواسم نبود!
با خودش فکر کرد پیرزن با اون چین و چروک های صورتش و عینک آفتابی خفنی که می زد شبیه مادر فولاد زره می شد! نمی تونست درست و حسابی راه بره ولی مثل چی رانندگی می کرد! پیرزن سری تکون داد و توی کوچه پیچید.
یهو علی بلند داد زد:
-لیــلی خانوم! حواستــنو...
می خواست بهش بگه حواستو جمع کن...گلسا داشت از اون سر خیابون میومد و هندزفری توی گوشش بود. علی خیلی دوست داشت یه دفعه با اونا آهنگ گوش بده ولی گلسا نمی ذاشت. یهو دَرق...
علی زد توی سرش. خاک بر سر این پیرزن با اون عینک خلبانی اش! سمتشون دوید. پیرزن شیشه شو کشید پایین و بلند با صدای زیرش گفت:
-دختر...؟ خــوبی؟
گلسا دستشو به کمرش گرفت و با اخم بلند شد. گرد و خاک روی شلوار زرشکی اش رو پاک کرد. محکم دوربینشو چسبیده بود. علی با خودش فکر کرد این به جای اینکه مراقب جونش باشه مراقب این دوربین تک لنزی مسخره ست! گلسا درحالی که دوربینشو مثل یه مادر مهربون نوازش می کرد گفت:
-حواستون کجاست خانوم؟
علی تندی معرفی کرد:
-گلسا...ایشون لیلی خانومه! صاحب خونه! لیلی خانوم. اینم گلساست. همونی که انباری رو بهش اجاره دادین.
romangram.com | @romangram_com