#صد_و_هشتاد_درجه_پارت_20
-های چِلاس؟
-های چـِلاس.
-های چلاس چیه علی...احمق اون «های کلاسه»!
-نخیرم!
-چرا! تو می خوای به من یاد بدی؟! جوش جوشی صورت پیتزایی.
علی سرشو خاروند و گفت:
-حالا های کلاس یعنی چی؟
-یعنی با پرستیژ. پرستیژ خیلی بالا.
-هـَه؟ پرستیژ چیه؟
-هیچی بابا بی خیال. یعنی کسی که خارجکی زندگی می کنه. این طوری بگم خوبه؟
-اوهوم. فکر نمی کردم از این حرفا بلد باشی...
گلسا یه لحظه رفت توی فکر. لبخند کوچیکی زد و شونه هاشو بالا انداخت. درحالی که سمت ته حیاط می رفت بلند گفت:
-به من نگاه نکن صورت پیتزایی! الان توی انباری زندگی می کنم! من یه زمانی کسی برای خودم بودم!
علی نفسشو داد بیرون. برای باز هزارم فکر کرد که این دختره خیلی عجیبه.
رهی دستشو زد زیر چونه اش و متفکرانه به آبتین گفت:
-حالا چرا همه تون افتادین تو راه کمک به من؟ ناسلامتی هدف اون بابا هم اینه که من مستقل بشم ها!
آبتین مثل ریش سفیدها بهش نگاه کرد. گفت:
-من فقط می خوام کمکت کنم چشم ابرو قشنگ! ببینم...حالا مگه کی دیگه می خواد بهت کمک کنه؟
-رها.
آبتین زد زیر خنده و گفت:
-رها؟ یه دختر؟ که خودشم تنهاست؟
romangram.com | @romangram_com