#پانزده_سال_کابوس_پارت_93

کلر:جیل عزیزم حالت خوبه نمیدونی چقدر نگرانت بودم حالا خوبی سرت درد نمیکنه!

کریس:کلر بیا اینور نمیخواد نی نی به لالای علیاحضرت بزاری!

نگام به پسری جوونو خوشگلی افتاد...واقعا تودل برو جذاب بود ....عجب جیگری بود..خاک توسرم به جای اینکه یه چیزی بگم دارم پسر مردمو دید میزنم ولی از لحن حرف زدنش عصبی بودم!

تازه متوجه وضعیتم شده بودم منو مثه زندانی ها بسته بود !

جیل:تو کی هستی به چه اجازه ای منو بستی بازم کن!

کریس:بیخود تقلا نکن تازه گیرت آوردم بازت کنم که فرار کنی عمراااااا...!

جیل:با من درس صحبت کن مگه چیکار کردم که مثه جانیا باهام رفتار میکنی!

کریس:اگه بخوای جیغ و داد را بندازی دهنتم میبندم !

جیل:تو خیلی بی جا میکنی عوضی باتوام میگم دستامو باز کن !

کریس:از خداتم باشه باسر رفته بودی ملاقات دره...به موقع نجاتت دادم حالام طلبکاری!موندم چه جوری زنده ایی !

جیل:به کوری چشم تو زنده ام !

کریس:حالا دیگه به هیچ عنوان بازت نمیکنم حالا بیخود واسم سرتق بازی درنیار!


romangram.com | @romangram_com