#پانزده_سال_کابوس_پارت_94

کلر:کریس بسه بازش کن ...!

جیل:فقط جرات داری منو باز نکنی ...پس برادر کلر باید باشی بیچاره کلر که یه همچین برادری داره ازت تعریف کرده بود ولی همچین آش دهن سوزیم نیستی! درواقع مزخرفی!

کلر:محض رضای خدا بسه !سرمو بردین بابا کریس گفتم بازش کن مگه نمیبینی چن ساعته همون جوری خوابیده خوب خودتم اگه جای اون بودی خسته میشدی خواهشا بازش کن!

اومد طنابو باز کرد...آروم دم گوشم گفت:فقط به خاطر کلر باهات را میام وتحملت میکم وگرنه...

جیل:وگرنه چی؟ هان زیاد امیدوار نلاش هرجور شده فرار میکنم از پس فینکس براومدم معلومه ازپس تویکی که کاری نداره واسم!

یه پوزخند تحویلش دادمو کنار کلر نشستم!

چون هلی کوپتر خیلی بزرگ بود قسمت کابین فرماندهی جدا بود...یه پسری از کابین بیرون اومد

ـ:چه خبرتونه کریس چرا داد میزنی؟

کلر:شما بفرمائید مشکل حل شد!

ـ:خیلی دلت میخواد دوباره بگو مگو کنیم هان؟

تا کلر اومد جوابشو بده کریس گفت:شما دوتا شروع نکنید دیگه تازه بحث ما تموم شده اعصاب ندارما!پیرس برو تو خواهشا,تازه شمارو ازهم جدا کردم!

کریسم به همراه پیرس به اون قسمت رفتن!


romangram.com | @romangram_com