#پانزده_سال_کابوس_پارت_91

لئون*******

یه جورایی فهمیدم ایدا از کارم ناراحت شده وحسودی میکنه واسه همین مدام جلوی خندمو میگرفتم میدونستم بهم علاقه داره منم دوسش داشتم واسه همین تارسیدن به مقصد اصلا حرف نمیزدتا الان هیچ وقت یه بارم حسودی,گریه وناراحتی ایدا رو ندیده بودم گاهی اوقات فکر میکردم

از سنگه چون بعد از

از دست دادن پدر مادرش فقط عصبی بود حتی اشکم نریخت!

لوئیز:لئون! کری مگه هرچی صدات میکنم چرا جواب نمیدی اینجا نیستی !

لئون:چیه؟

لوئیز:اینجا کمکای اولیه پیدا میشه یا نه باید سر هلنا رو پانسمان کنم!

بعد از پانسمان کردن سر هلنا و وصل سرم لوئیز پکر وگرفته یه گوشه ای نشست!

لئون:چرا پکری؟

لوئیز:چون اونطور باید ازش خوب مراقبت نکردم مقصر اصلی منم که کوتاهی کردم حق داشت درخواست طلاق بده!

لئون:خودتو سرزنش نکن تو بی گناهی فکر میکنم هلنا هم به این نتیجه رسیده باشه که مرگ پدرش تقصیر تو نبوده!

ایدا:موضوع چیه؟


romangram.com | @romangram_com