#پانزده_سال_کابوس_پارت_90

بهم نزدیک شد اونقدری که سرش تا زیر گوشم رسید! فقط نگام کرد بعدش قهقه زد..از کارش خیلی عصبانی شدم مسخره ...

ایدا:روآب بخندی کجای این کار خنده داره مسخره؟منو مسخره میکنی!

لئون:مگه کسی جرات داره تورو مسخره کنه علیا حضرت!

اومدم جوابشو بدم که لوئیز صدامون کرد!

بیچاره هلنا اصلا حال مساعدی نداشت....

لوئیز:کثافت عوضی ببین چه بلایی سرش آورده باید هلی کوپتر پیدا کنیم اینطوری هلنا تلف میشه!

ایدا:من هلی کوپتر دارم بیاین باید همونجایی که مخفیش کردم باشه!

به طرف هلی کوپتر راه افتادم اونام پشت سرم بهشون اشاره کردم که بیاین سوار شن ولی درجا خشکم زد...چون لوئیز خیلی خسته شده بود لئون هلنارو بغل کرده بود..داشتم آتیش میگرفتم باید یه کاری منم میکردم به خودم که نمیتونم دروغ بگم دوسش داشتم عاشقش بودم حتی

حاضر بودم جونمو

براش بدم ولی غرورم بهم این اجازه رو نمیداد...

از عصبانیت حس میکردم تمام بدنم درحال منفجر شدنه ولی دم نمیزدم!

***************


romangram.com | @romangram_com