#پانزده_سال_کابوس_پارت_89

لئون:مگه دست خودته تو هم بیا بریم!

ایدا:نه من سرشو گرم میکنم شمام زود برین!

لئون:مگه باتو نیستم میگم بیابریم!

لئون به سمت ایدا رفت بزور دستشو گرفت ولی ایدا ممانعت کرد لئون هم باعصبانیت ایدا رو بغل کردو باهم از اونجا بیرون اومدیم...!

آلبرت هم که تمام بدنش پراز تیر شده بود ولی تیرا از بدنش خارج شدو به حالت اولیه اش برگشت چشاش مثه خون شده بود لبخند کجی رولبش میزدو مرتب قهقه میزد!

***********

ایدا******

ایدا:لئون ولم کن.......ولم کن دیوونه اصلا به تو چه منو بگو که میخواستم کمک کنم!

وسط راه لئون ایدا رو روزمین گذاشت!

لئون:چته دوباره هار شدی که اصلا تو اینجا چه غلطی میکنی هان

انقدر محکم داد زد که ترسیدم انم دیوونه بودا!

ایدا:چرا دادمیزنی لئون ! گفتم که به تو ربطی نداره هرجا دلم بخواد میام به تو چه!


romangram.com | @romangram_com