#پانزده_سال_کابوس_پارت_9

موبایلش زنگ خورد ,گوشیشو از توجیبش درآورد و جواب داد

لئون: کلر وضعیت چه طوره ؟

....................................

لئون:باشه...باشه الان میرسیم فعلا.

با کنجکاوی بهش نگا کردم

لئون:خودت که باید بدونی البته بعید میدونم یادت باشه به این جونورا میرسی باید به سرشون شلیک کنی اینطوری هم باعث جلوگیری ازبین رفتن مهمات میشی هم اون جونورارو تحریک نمیکنی!...

جیل: خودم میدونم نیازی به راهنمایی جنابعالی ندارم ...درضمن من آموزش دیدم نگران نباش..!

لئون:نگران تو نیستم نگران خودمم که تودستوپایی همش باید مرقبت باشم.

وایییییییییییییییییییی...! این دیگه ازکدوم گوری پیداش شد اصا چرا بین این همه آدم من باید به این بیفتم پسرهی نفهم عوضی!

لئون:مطمئنم الان داشتی جدوآبادمو حسابی با فشات آباد میکردی یا شایدم به خودم بدو بیراه میگفتی درسته؟(پوزخند زد)

جیل: چقدر فکرت معیوبه به چه چرتو پرتایی فکر میکنی واقعا که آدم مزخرفی هستی ؟

لئون: هرچی هم که باشم از تو بی دستوپای چلفتی بهترم عوضش خرابکار نیستم هه!


romangram.com | @romangram_com