#پانزده_سال_کابوس_پارت_72

لئون:ولت نمیکنم لعنتی آخه چرا خودت خودتو بادستای خودت میندازی توچاه مگه نمیفهمی تو واسه وسلر فقط یه وسیله ایی همین آخرشم میکشتت.

بالاخره دستمو ول کرد...سرشو بین دستاش گرفته بود معلوم بود عصبی شده ولی من خونسرد بودم!

ایدا:خوب دیگه من باید برم!

لئون:هیچ جایی نمیری همراهم میای!

ایدا:نمیخوا...

لئون:ساکت شو نمیخوام چیزی بشنوم همینی که گفتم!ایدا خودت منو میشناسی اگه بخوام کاریو بکنم میکنم

پس ادامه نده!

گفتم دوسش دارم ولی دیگه نه اینقدر...!

موبایلم زنگ خورد....واییییییییییییی! الان لئون سرمو میبره وسلر بمیری میمردی بعدا زنگ میزدی!

لئون:گوشیتو بده ببینم!

ایدا:یعنی چی تو اصلا فضول منی که میخوای ببینی کی داره به موبایلم زنگ میزنه!

گوشیمو ازدستم گرفت دیگه کفری شده بودم....!


romangram.com | @romangram_com