#پانزده_سال_کابوس_پارت_63
لئون:ولی قاتلش به وضوح معلومه که آلبرته!
لوئیز:آره ولی علیه آلبرت هیچ مدرکی نداشتن وقتی علیه من مدرک دارن دیگه اونو ول میکنن منو میچسبن دیگه!منه احمقم خومو به زوروضرب به اینجا رسوندم تا آلبرتو خفتش کنم که یه موجود نمیدونم چی بود گیرم انداخت...اسمش..اسمش چی بود...آهان..آهان نمسیسه
این دختره منو پیدا کرد سه روز بیهوش بودم اون بالا سرم بود!
لئون:واسه چی بالای سرت بود ؟هان؟
لوئیز:خوب بابا چیه بهش علاقه داری چیه بابا دختره مغرور...
یقشو گرفتم چسبوندمش به درخت اعصابمو دیگه داشت خورد میکرد...
لئون:یه بار دیگه بگو چی زرزر کردی!هان؟
لوئیز:ای بابا بیا بشین چرا قاطی میکنی خوب مال خودت!
***************
لوئیز*****
چشامو آروم باز کردم همه جا تاریک بود کم کم چشام به نور عادت کرد...یه دختر دم پنجره وایساده بود...!
ایدا:بالاخره به هوش اومدی ! کم کم دیگه داشتم نا امید میشدم گفتم رفتی تو کما میخواستم ببرمت چالت کنم!
romangram.com | @romangram_com