#پانزده_سال_کابوس_پارت_50

جیل:امر دیگه ای نیس....!!! مگه من دارم میرم گردش دیوونه باید با طناب برم بالا چه جوری واست بیارم آخه!

سارا:ببین یه کار ازت خواستم عرضه نداری دیگه!

جیل:حرف خودمو به خودم پس نده متقلب باشه ببینم چی میشه ؟!

سارا:خودتم که حرف منو به خودم زدی !

جیل:پررو!

سارا:فضول

جیل:برو گمشووووووو!توام اینج واسه من بازیش گرفته!خدافظ

با اینکه پدر سارا بهم آموزش داده بود ولی مرد هیزی بود و از وفتی مادر سارا فوت کرد بیشعوربازیاش شروع شد.

بعداز تماس با سارا خودمو به پشت ساختمون رسوندم میدونستم اتاق فینکس آخرین طبقه است واسه همین ارتفاع تا اون طبقه خیلی زیاد بود مجبور شدم با طناب برم بالا اول باید یه سری مدارک از دفتر فینکس بر میداشتم بعد به طرف مرکز هلی کوپتر میرفتم.

وقتی از محکم شدن طناب مطمئن شدم دوتا پاهامو رو دیوار گذاشتمو سریع به سمت بالا حرکت کردم ..!

حدودا یه ربعی طول کشید تا به طبقه بالا برسم دستمو به پنجره گرفتمو داخل شدم خداروشکر پنجره باز بود وگرنه کارم مشکل تر میشد...اونج باتعداد زیادی اتاق روبه رو شدم حالا کدوم اتاق مال فینکس بود؟!

بالاخره پیداش کردم هیچ کس اونجا نبود پس سارا کارشو انجام داده بود ...فوری از پنجره پائینونگاه کردم دوباره سارا خودشو جلوی یه ماشین انداخته بود...کار همیشگیش بود انقدر ماهر بود که یه بار بهش گفتم اگه هر دفه خودشو جلوی یه ماشین بندازه با گرفتن دیه پولدار میشه!


romangram.com | @romangram_com