#پانزده_سال_کابوس_پارت_48
جیل:پدر واسه چی ایدا رو اخراج کردی نکنه زده به سرت!
آدام:جیل درس صحبت کن مگه اخراج کردن یه آدم غریبه چقدبر برات مهمه ؟
جیل:همن قدر که بی دلیل اخراجش کردی واسم مهمه رئیس جمهوری که منطق نداره و هیچی سرش نمیشه همون بهتر که اخراج بشه!
آدام باسیلی زد تو صورت جیل سر جاش نشست!
جیل:باشه اشکالی نداره اگه تو نزنی پس کی بزنه باید منو هم اخراج کنی .
آدام:تمیتونم تو فرق دار...
جیل نذاشت ادامه حرفشو بزنه و دادزد
جیل:نه من هیچ فرقی با بقیه ندارم از کوچیکی تو باعثش بودی که همه ازم کناره بگیرن که چرا چون دختریه مقام داره اگه طوریش بشه ما محکومیم آلبرتو همتون برید به جهنم من که میدونم چی تو سرته ..
درو محکم کوبید ورفت ......!
جیل باینکه مخالف پدرش بود سعی داشت ایدا رو برگردونه ولی ایدا هم طور دیگه ایی در مورد جیل فکر میکرد و ازش متنفر بود درحالی که خبر نداش جیل به خاطر اون با پدرش جنگ راه انداخته بود ..!
جیل*******
با تغیر لباسی که داده بودم غیر ممکن بود که منو بشناسه یه پالتوی مشکی بلندیش تا زانو بود بایه چکمه چرم بلند و یه لباس سفید برای زیر پالتو همونم غنیمته چون من هیچ وقت پالتو نمیپوشیدم الان سخت تر میتونن منو شناسایی کنن...!
romangram.com | @romangram_com