#پانزده_سال_کابوس_پارت_40

لئون:من تسلیت میگم بهتون ببخسید ولی شما...

لارا:من رئیس کل مرکز پلیس مخفی راکون سیتی هستم حالا فهمیدی کیم ؟ پس قضیه رو کامل بهم بگو

حرفی نداشتمو بالخره خیلی ازم بزرگتر بودو به طور کل اتفاقاتو براش گفتم حتی ردیابو فرار کردن جیل وباقی قضایا...!

لارا:من هیچ وقت جیلو ندیدم به خاطر لجبازی بامادرش نوزده سال ازدیدنش محروم شدم حتی برادرمو ندیدم الانم بعد از جداییشون تصمیم گرفتم بیام تا جیلو ببینم ولی ولی بازم فرصت نشد ببینمش ,حالا جیل کجاست؟

لئون:کارت شناساییتونو ببینم!

کلر:لئون این چه رفتاریه؟

منم عصبانی گفتم:به اندازه کافی دیرم شده نمیتونم وقتمو واسه کسی که ممکنه دروغ گفته باشه بزارم از کجا معلوم که راست بگه؟

لارا:آره راس میگه باید مطمئن بشه بیا اینم کارت شناسایی ... میشه حالا بگی جیل کجاس؟

لئون:فرار کرده!

لارا: وای خدا کارم در اومد واسه چی فرارکرده..... دختره احمق قرار بود منتظرم باشه!

لئون:باید برم جزیره راکفورت قطعا اونجا میره شمام باما بیاین!

لارا:نه من خودم دنبالش میگردم توهم کارتو انجام بده اینطوری اگه باهم باشیم بدتر میشه پس من جداگانه میرم دنبالش فعلا خداحافظ هر خبری شد خبرم کنین.


romangram.com | @romangram_com