#پانزده_سال_کابوس_پارت_39

لئون:الان نمیتونم باید برم!

کلر: ااا! لئون میگه کارش واجبه در مورد جیله !

منم به سرعت طرف مرکزرفتم بادیدن یه خانوم تقریبا سی وهفت هشت ساله حدس زدم که باید خودش باشه!

کلر:خانوم اومدن!

ـ:شما آقای لئون اس کندی هستید؟

لئون:درسته شما؟

ـ:اینجا نمیشه باید خصوصی صحبت کنم!

کلر:پس من برم!

ـ:باهردوتون کاردارم

داخل یه چادر رفتیم نشستیمو منم منتظر گوش دادم

ـ:من لارا بن فورد خواهر رئیس جمهور وعمه جیل هستم هنوزم باورم نمیشه برادرمو از دس دادم بهم خبرداد منم خودمو رسوندم اومدم ببینم اینجا چه خبره جیل کجاس؟

هنگ کرده بودم حالا چه جوری به این بگم


romangram.com | @romangram_com