#پانزده_سال_کابوس_پارت_29

باهم خندیدیم...

به رانی نگاه کردم به اون چشای معصومش دلم براش سوخت...

جیل:کلر پدر مادر این بچه کجان؟

کلر باتاسف گفت:توحادثه راکون سیتی کشته شدن اونام مثه ما یه زمانی پلیس بودن!

لئون اومد توچادر...

لئون:جیل موقع رفتنه کلر توچی کارمیکنی باما میای؟

کلر:نه بعد اینکه رانی رو بدم به خالش باید نبال کریس باشم!

لئون:باز زده به سرش کجا رفته؟

کلر:نمیدونم کجا غیبش زده این داداش مام دیوونس!

لئون:باشه پس بعدا میبینمت!جیل بیا!

جیل:کلر کریس همون پسریه که تو آزمایشگاه کار میکرد؟

کلر:آره مثه اینکه باهم همکار بودین!


romangram.com | @romangram_com