#پانزده_سال_کابوس_پارت_27
توبین مردم پیداش کردم خواستم برم طرفش که کسی دستمو محکم کشید ...سناتور بود!
سناتور:خواهش میکنم کمکم کن ...
همون موقع هواپیمایی داشت به سمت فرودگاه میومد ولی معلوم بود که داره سقوط میکنه همه ی مردم به طرف خروجی ها فرار کردن و هواپیما ازشیشه عور کردوتا وسط سالن کشیده شد!
فقط یه ذره فاصله اشت وگرنه مرده بودم...!
باگیجی ومنگی ازروزمین بلند شدم ..حالم بدبود وبا صحنه ای که جلو روم دیدم حالم بدتر شد ...کل افراد داخل هواپیما بدون استثنا تبدیل به زامبی شده بودن ...
کلر: وای... خدا اینجا چه خبره... . .نه این امکان نداره !
باصدای گریه وجیغ رانی سرمو چرخوندم وسریع رفتم رانی رو بغل کردم...طفلی انقد ترسیده بود که زبونش بند اومده بود باسناتورو منشیش به یه اتاق امن رفتیم که البته سناتور میگفت اتاق کارشه مطمئنم دروغ میگفت درای خروجی همه به طور خودکار قفل شده بود و ما گیر کرده بودیم..!
رانی مدام گریه میکردو خالشو میخواست ..
سناتور:اون بچه رو خفش کن ...اعصابمو خوردکرد!
کلر:سناتور نذار زبونتو کوتاه کنم خودت داشتی مثه بید میلرزیدی از من کمک میخواستی از این بچه چه توقعی داری؟...!
باکمک منشیش به گارد امنیتی پیام دادم که برای نجات ما سریع بیان زیاد امیدوار نبودم که بیاین ولی برای احتیاط به لئون خبر دادم
.
romangram.com | @romangram_com