#پانزده_سال_کابوس_پارت_17
خوب معلومه از بابام ,از ملاقاتاش با سناتور حالا چی بگم واییییییی خدا کمکم کن
به طور معجزه آسایی صدای یه بچه اومد ..!
_: خاله کلر ..خاله کلر کجایی تورو خدا زود باش بیا من میترسم !
کلر:رانیه زودباشین باید بریم بچه خیلی ترسیده!
کلر رفت به سمت بچه لئون اومد طرفم وگفت:باشه این دفه تونستی در بری ولی بالاخره که میفهمم کی هستی .
کثافت آشغال برو بمیر خودتو بکشی هیچی بهت نمیگم خاک تو سرت
وارد اتاق شدیم بچه که اسمش رانی بود پرید بغل کلر.
کلر: عزیزم دیدی بهت گفتم زود برمیگردم !
سناتور: کدوم گوری بودین من یکی که مردم از نگرانی .
جیل:بایدم نگران باشی جز این کاری ازت بر نمیاد !
سناتور نگاهشو مستقیم تو چشای جیل انداخت !
سناتور: با این سنت گنده تر از دهنت حرف میزنی .
romangram.com | @romangram_com