#پانزده_سال_کابوس_پارت_18
جیل:اونش به خودم مربوطه تو مراقب خودت باش که یه وقت این وسط کله پا نشی .
سناتور:نکنه همین دونفرید
لئون با خونسردی تمام گفت:آره
سناتور: یعنی چه؟ چجوری باید از بین اون جونورای لعنتی رد بشیم ؟
لئون: طول سالونو می دوییم !
سناتور:نمیفهمم چی توسرته جوونک انتظارم نداشته بتش از حرفات پیروی کنم.
لئون:انتظاری ندارم میتونی نیای مهم نیس
از حرفای لئون خندم گرفته بود واقعا خیلی خونسردانه لج سناتورو در میاورد. یهو دیدم سناتور دست از بحث کردن برداشتو به من نگاه کرد سنگینی نگاش داشت اذیتم میکرد بااخم بهش نگاه کردم .
لئون هم از نگاه های سناتور به من متعجب شده بود .
لئون:خیله خوب بهتره دیگه راه بیفتیم هرکی میخواد یا همین الان راه بیفته یا(به سناتور با کنایه پوزخند زد و ادامه داد) انقد بمونه که یکی مثه زامبیا بشه.
همه بدون هیچ حرفی راه افتادیم سناتورم مجبور بود اطاعت کنه من آخرین نفری بودم که از در خارج شدم که سناتور محکم منو گرفتو یه گوشه برد. با بی تفاوتی نگاش کردم .
سناتور:فکر کردی نشناختمت دختر کوچولو ,دختر رئیس جمهور که دیگه این حرفا رو نداره .
romangram.com | @romangram_com