#پانزده_سال_کابوس_پارت_159

هلنا خواست دبرارو کول کنه که لوئیز گفت: سنگینه بدش به من لجبازی نکن!

هلنا دستشو پس زدو گفت:نه محاله بزارم بغلش کنی لوئیزمن خودم میارمش درضمن من جنازه خواهرمو رودوش تو نمیندازم چه برسه باینکه کولش کنی!

دبراباسرفه های مکررباعث شد هلنا اونو زمین بزاردش!

هلنا:نگران نباش الان میریم بیرون بعدش مداوات میکنیم یه خورده دیگه تحمل کن!

هلنا اومد بغلش کنه که دستشو پس زد!

دبرا:ولم کن برید اینجا امن نیس...

هلنا:باشه باهم میری....

دبرا دادزد:نه باهمی درکار نیس برید تا چن دقیقه ی دیگه اینجا تبدیل به جهنم میشه برید خواهش میکنم!

دوبارهبه سرفه افتاد...به طرز وحشتناکی تمام تن و بدنش کبود شد..هلنا رفت طرفش که لوئیز محکم گرفتش!

هلنا:ولم کن مگه نمیبینی حالش بده باید یه بالگرد اعزام کنیم...لعنتی ولم کن!

لوئیز:آروم باش... هلنا نباید نزدیکش بشی

دبرا به طرز فجیح چشاش کامل قرمز شده بود ...درس مثه یه هیولا داشت تغیر شکل میداد...!


romangram.com | @romangram_com