#پانزده_سال_کابوس_پارت_153

جیک:اونش به خودم ربط داره بلند شو زودباش باید بریم!

شری:من نمیام!

جیک:غلط کردی بلند شو اون روی منو بالا نیارا!

*******************

جیل*****

جیل: من خسته شدم از بس فرار کردم همون بهتر که کریس منو بگیره شاید تمام اینا زیر سرمن باشه!

لارا:دیوونه شدی دختر مگه به خودت شک داری؟باید قوی باشی نباید زود تسلیم بشی میفهمی!

جیل:نه نمیفهمم همه اینا زیر سر بابام بود اونم که دیگه نیست پس من باید تاوان کاراشو پس بدم حقمه چون باید از اول جلوشو میگرفتم الان هم فرار بی فایده است من دیگه ازاین قایم موشک بازیا خسته شدم!

ازجام بلند شدم که برم لارا دستمو گرفت!

جیل:به خدا بی فایده است من یکی دیگه نیستم !

لارا:اصلا فکر نمکردم دختر آدام بن فورد انقدر ضعف داشته باشه!

جیل:(باپوزخند)ضعف! همین آدام بن فورد ی که ازش دم میزنین منو به ضعف داشتن واداشته منی که هیچ وقت تسلیم نمیشدم الان باید بین هرکس وناکسی سر خم کنمو ضعفمو نشون بدم شما از زندگی من چی میدونین ...هیچی!


romangram.com | @romangram_com