#پانزده_سال_کابوس_پارت_152
که من تو دوره آموزشیم اصلا نتونستم یاد بگیرم!
واسه همین فقط میتونم باقایق اونطرف برم ولی ازشانس گندم اره برقی اومد طرفم منم بی اختیار پریدم توآب... چن دقیقه ایی توآب بودم دیگه نفهمیدم چی به روزم اومد فقط فهمیدم یکی منو از آب بیرون کشید...که اونم حتما اره برقیه بود....خوب بود حداقل میرفتم پیش بابام راحت اونور
خوش میگذروندیم!
**************
با خارج شدن آبی که تو ریه هام بود به هوش اومدم ...به سرفه افتادم....حالم که جا اومد دیدم جیک بالا سرمه...اثری ازاره برقی نبود..تعجب کردم!
شری:فهمیدم من مردم درسته!
جیک به خنده افتاد:نه نزدیک بود بمیری!
شری:آهان ! اره برقی رو نمیبینم دستت رو شد خودت بودی آره!
جیک:الان حالت خوب نیس داری چرتو پرت میگی!
شری:خیلی هم حالم خوبه زودباش پس اره برقی کجاس!
جیک:هیچ کدوم از زامبیا به من کاری ندارن به خاطر پدرم اونا طوری هستن که از بابام دستور میگیرن منم براشون مهمم واسه همین بهم کاری ندارن البته من زخمیش کردم ولی فرار کرد!...راستی دیدم چقد خوب تونستی از خودت دفاع کنی ...اگه من الن اینجا نبودم که...
شری:همون بهتر که میمردم لا اقل میرفتم پیش خانوادم ...اصلا واسه چی نجاتم دادی هان؟
romangram.com | @romangram_com