#پانزده_سال_کابوس_پارت_154

لارا:پس بزار کمکت کنم باید بی گناهی ات ثابت بشه نمیزارم به این راحتی از دستم بری برادرمو که ازدست دادم تورو دیگه نمیتونم از دست بدم پس بهم قول بده قوی باشی! باشه؟

سرموپائین گرفتم نمیدونستم باید چی جواب بدم..

لارا:ببینم موش زبونتو خورده !

جیل:باشه مگه چاره دیگه ای هم دارم!...راستی الان کجائیم؟

لارا:باید حوالی کلیسای اصلی باشیم

جیل:دیگه نمیتونم صبر کنم باید وسکرو ببینم اگه ببینمش کشتمش!

لارا:اونم وایمیسه که تو بکشیش...اون همه مارو توگورنکنه خودش هیچی نمیشه!

جیل:نمیشه که یه نفر انقدر قدرت داشته باشه از پسش برمیایم!

لارا:رئیس جمهور به اون ابهتی رو کشت میخوای بلایی سر ما نیاره؟!

باگفتن رئیس جمهور اشک از چشام سرازیر شد دلم برای بابام خیلی تنگ شده بود...حتی جنازشم نتونستم خاک کنم نمیدونم چه بلایی سر بابام اومده!

لارا:دوباره یاد پدرت افتادی؟!سرنوشت همیشه برخواسته طرف نمیتونه باشه تو فقط زخم خورده نیستی

خیلیا الان تنهاشدن!


romangram.com | @romangram_com